ماجرای ایران
داستانی تخیلی در گذر ۱۰۰ سال آینده ایران.....
روزی دو یتیم از یتیم خانه فرار می کنند و به روستایی می روند. آنها با سخت کار کردن سه گاو خریدند و آنها را برای چرا به جنگل میبرند. آنها گاوهایشان را گم کردند و دنبال آنها رفتند و خودشان هم گم شدند و اتفاقات جالب و ترسناکی درون جنگل برای اونها افتاد...
داستان درمورد پسری است که در بچگی والدین خود را از دست داده و توسط خدمتکار خانه اش بزگ شده.او به طور تصادفی یک نقشه پیدا می کند که محل یک سرزمین را نشان می دهد که اجدادش در آنجا حکومت می کردند. او پس از پیدا کردن سرزمین اجدادیش وارد ماجرا هایی می شود که سرنوشتش را تغییر می دهد
توریمو در شهری که مردمش توانایی کنترل چوب درخت رو دارن متولد میشود اما او نمیتواند چوب درختان رو کنترل کند و طبق رسم و رسومات او تبعید میشود اما طی یک اتفاق....
ارتش شیطان، هر چه قدر هم عظیم و قدرتمند بود باز هم نمیتوانست وارد دنیای ما شود. زیرا مردم به امپراطورشان وفادار بودند. اما چیزی که باعث شکست و نابودی دنیای ما شد، خیانت برادر امپراطور به او بود. شاهزاده با به قتل رساندن امپراطور و باز کردن دروازه برای لشکر شیطان، دنیا را تقدیم آن ها کرد. شاهزاده را جاه و مقام فریب داد، وعده شیطان به او امپراطوری جهان بود اما اولین کاری که شیطان پس از ورود به دنیای ما کرد، کشتن شاهزاده بود... «««https://www.aparat.com/Tommy_V»»» کانال آپاراتی که انیمیشن های داستان رو توش بارگذاری میکنم.
او دید که چگونه زبانه های آتش بسمت جنوب حرکت میکنند و هر چه بر سر راهشان هست را به درون خود می بلعند
nbar_Roman15 در کانال تلگرامی بالا این رمان را به صورت PDFبخوانید.
چقد سفت شده است پدال دوچرخه دونفرمان یا من خسته شدم..... یا تو دیگر رکاب نمیزنی....!!
لحظه ای تصور کنید از خواب بیدار میشوید و خود را در سلولی برای بیماران روانی میبینید و از گذشته ی خود هیچ چیز به یاد ندارید. حالا تصور کنید کابوس ندانستن گذشته و فراموشی 5 سال به طول بی انجامد...
راوی وقتی از خواب بیدار میشود ، اسمش را فراموش کرده . برای پیدا کردن اسم خود تلاش میکند . در گفتههای اطرافیان دنبال نام مخاطب که خودش است میگردد.
این داستان درباره کودکی است که به موجودات تخیلی علاقه داشته و با سیمرغ آشنا می شود و ...
دو دوست که خیلی یکدیگر را دوست داشتند به دست جادوگری از هم جدا شدند ودراین میان اتفاقاتی می افتد.....