ژانر
جستجو در عناوین
تعداد کلمات
مرتب سازی براساس
فقط تمام شده ها
فقط داستان های در حال تایپ
برزخی 1 در حال تایپ

برزخی

۱۰ خرداد ۱۴۰۳

خنده ها.خنده هایی که صدای کشیدن ناخون روی تخته سیاه رو دارن.چشم ها.چشم هایی که همینجوری بهت زل زدن.آدم هایی که میمیرن چیزایی که تغییر میکنن و این مردمن که چیزی نمیفهمن

0 0 194
احضار 1 تمام شده

احضار

۹ خرداد ۱۴۰۳

تصورات و تخیلات انسان گاهی می توانند تبدیل شوند به کابوسی که گویی انسان در آن لحظه با تمام حواس و احساسات خود آن را درک و حس می کند اما گاهی اوقات اتفاقاتی می افتد که تو آرزو میکنی ای کاش تصور و تخیل بودند. مانند اتفاقی که برای من افتاد.

0 0 781
کاترین استیسی و خیابان هراس 1 تمام شده

کاترین استیسی و خیابان هراس

۹ خرداد ۱۴۰۳

نمیدونم از کجا شروع کنم.....آخه شروعی هم نداشت! یهو سر از اونجا در آوردم. البته بهتره بگم اونجاها چون هر بار سر از یه جای جدید در می آوردم. چرخه ای که بی پایان به نظر میرسد اما بالاخره شکستمش. یا شاید هم نشکستم! تصویرم در آینه که چیز دیگری را نشان میدهد. پس سرم کجاست؟!

1 0 3 K
مه در جنگل ریون وود: بخش اول 19 تمام شده

مه در جنگل ریون وود: بخش اول

۲ خرداد ۱۴۰۳

هر وقت به آن روز فکر میکنم، هم غمگین میشوم و هم خوشحال! البته، هنوز هم شک دارم که آن اتفاقات واقعی باشند. شما هم اگر جای من بودید، همین فکر را میکردید. آخر چطور میشود که وارد یک جنگل بسیار کوچک شوید اما پایانی برایش نبینید؟ چطور میشود سر از شهری درآورید که وجود خارجی ندارد؟ چطور میتوانید با این موضوع کنار بیایید که به عقب برگشته اید؟

0 0 9 K
اِلین و خانه متروکه 1 تمام شده

اِلین و خانه متروکه

۱۶ فروردین ۱۴۰۳

داستان دختری که با خانواده اش به خانه متروکه ای میروند که روح واجنه در ان زندگی میکنند و ان دختر برای خلاص شدن از انها باید طلسم ان خانه را بشکنند که در این راه خطرناک به یک...

0 1 6.1 K
کلبه وحشت 2 در حال تایپ

کلبه وحشت

۲۰ بهمن ۱۴۰۲

گروهی از دختران و پسران برای انجام چالشی برای کامال یوتیوب خود وارد کلبه ی میشن که هرکدام انها به شکلی ناپدید میشوند

0 0 11
راز نقاشی 2 تمام شده

راز نقاشی

۲ بهمن ۱۴۰۲

آن بچه چرا چندین ساعت با اون نقاشی حرف میزد ؟

0 1 691
سنگ های والینورز 11 در حال تایپ

سنگ های والینورز

۵ دی ۱۴۰۲

14 سنگ برای جاودانگی 14 ماهیت برای نظم دادن 14 قدرت برای فرمانروایی 14 اراده برای پیش رفتن 14 موحبت برای یاری کردن 14 نفرین برای نابود کردن 14 سنگ والینورز برای کنترل کردن 14 داستان برای تعریف شدن این است داستان سنگ های آسمانی و داستان های پیرامون آن. اسپین افی بر داستان ارباب تاریکی که به نحوه به وجود آمدن سنگ های والینورز و داستان های پیرامون آنها می پردازد.

7 6 22.2 K
عاشقِ مادربزرگ 1 در حال تایپ

عاشقِ مادربزرگ

۹ آذر ۱۴۰۲

چه اتفاقی می افتد وقتی دو نفر از ته قلب عاشق هم باشند...

0 0 1.1 K
داستان دنیای زامبی از زبان سرباز 1 در حال تایپ

داستان دنیای زامبی از زبان سرباز

۱۱ آبان ۱۴۰۲

این زامبی‌ها دارای قدرت‌های فوق العاده بودند و تمام تلاش خود را برای شکار و تغذیه از گوشت انسان‌ها می‌کردند. با تلاش و همکاری تیم، ما توانستیم این حملات را دفع کنیم و پایگاه را از زامبی‌ها پاک سازی کنیم. هر روز، تعداد زامبی‌های جدید به پایگاه حمله می‌کردند و ما باید با استفاده از تمام منابع و تجهیزات نظامی، خودمان را در برابر آن‌ها دفاع می‌کردیم. بخش فنی پایگاه نظامی، در تلاش بود تا چارچوبی برای مقابله با این وضعیت بسازد. در همین حال، ما به عنوان سربازان، به دنبال راه‌هایی برای کاهش تعداد زامبی‌ها و نجات جان خود بودیم. او در حال حاضر در وضعیت بحرانی بود و پزشکان پایگاه همچنان در تلاش بودند تا روش درمان مناسب را پیدا کنند. به محض اینکه شب شد، حملات زامبی‌ها به پایگاه نظامی به شدت افزایش یافت. ما در حال فرار به سمت خروجی پایگاه بودیم و همچنین سعی می‌کردیم همسفر زخمی را هم با خود ببریم.

0 1 429
آخرزمان زامبی 0 تمام شده

آخرزمان زامبی

۱۱ آبان ۱۴۰۲

از دیدگاه دکتر اسمیت دکتر جان اسمیت، یک دانشمند باتجربه در حوزه ویروس شناسی، در داستان آخرزمان زامبی نقش گرفته است. دکتر اسمیت در داستان به عنوان یک نابغه علم و کارشناس در بحث آخرزمان زامبی شناخته شده است. او تلاش می‌کند تا با پیدا کردن راه‌حلی برای مقابله با این ویروس و نجات بشریت، جهان را از آخرزمان نجات دهد. داستان آخرزمان زامبی از زبان دکتر جان اسمیت: "بیست سال پیش، ویروسی ناشناخته در یک شهر کوچک شروع به شیوع کرد. این ویروس به سرعت انتقال پیدا می‌کرد و همه را به زامبی تبدیل می‌کرد. من به عنوان یک دانشمند و ویروس شناس، تلاش کردم تا راه‌حلی برای مقابله با این وضعیت پیدا کنم. در طول سال‌ها، من به همراه تیمم به تحقیقات فشرده‌ای پرداختم و در نهایت موفق شدم یک داروی ضد ویروس تولید کنم. اما قبل از اینکه بتوانم دارو را به جامعه عرضه کنم، باید با چالش‌های فراوانی روبرو شوم. زامبی‌ها به سرعت شهر را تسخیر کرده بودند و اکثر مناطق را تصاحب کرده بودند. باید به دنبال راهی برای نجات خود و دارویم می‌گشتم. با همکاری گروهی از بازماندگان، ما توانستیم به طور مخفیانه وارد شهر شویم و به دنبال پیدا کردن یک آزمایشگاه مناسب برای تولید دارو باشیم. در این مسیر، با موانع فراوانی روبرو شدیم. زامبی‌ها همچنان در تعقیب ما بودند و هر لحظه ممکن بود که به ما حمله کنند. پس از چندین هفته تلاش، ما توانستیم یک آزمایشگاه مناسب را پیدا کنیم و دارو را تولید کنیم. این دارو قادر بود زامبی‌ها را به حالت عادی برگرداند. با استفاده از هواپیمای نظامی، ما تعداد زیادی دارو را به سراسر شهر پخش کردیم و توانستیم ...

0 0
دژاوو : جنایت در سیرک 2 در حال تایپ

دژاوو : جنایت در سیرک

۲۳ شهریور ۱۴۰۲

من کارآگاه "رابینسون دی هاواک" هستم.مثل تمام کار آگاه ها هدفم پیدا کردن مجرمان واقعی و تحویل اونا به قانون هست.ولی یک تفاوت عمده با خیلی ها دارم من قبل از اینکه حادثه ای یا اتفاق مهمی رخ بده اونو بصورت رمزنگاری شده و نمادگرایی شده تو خواب میبینم بعد از رمزگشایی اون خواب توسط دوست وهمکارم "تونی نایجل" میتونم تا "حدودی!"اون اتفاق رو پیش بینی کنم...

0 0 939
خواب یا بیدار تناسخ یا مرگ 2 در حال تایپ

خواب یا بیدار تناسخ یا مرگ

۱۹ شهریور ۱۴۰۲

یکروز که در حال خوابیدن بودم صدای کوچیکی از حیاط خونه میومد میدونستم میخاست منو بکشونه بیرون ولی من نمیرفتم پتو رو دور خودم کشیدم از ترس نمیدونستم چیکار کنم میخاستم بخوابم ولی نمیشد بزور هم که شده بود خودمو زدم بخاب داشت خابم میگرفت یه یچیزی رو احساس کردم حس کردم یکی داره منو خفه میکنه صدام در نمیومد بدنم تکون نمیخورد هرچی داد میزدم صدام نمیومد احساس کردم دارم میمیرم یهو همچی سیاه شد و انگار مرده بودم ولی بعد چن ساعت که بیدار شده بودم گفتم وای اینجا کجاست شاید تو یه دنیای دیگه بودم حس میکردم مردم شاید این یه خابه یا شاید تموم شده زندگیم ولی نه اشتباه میکردم من اون شب مرده بودم و تناسخ پیدا کرده بودم به یه دنیای تخیلی و جادویی من که عاشق جادو و این چیزا بودم تو زندگی قبلیم هروز مانگا میخوندم انیمه میدیدم و ارزو میکردم که وارد همچنین جایی بشم ولی بخش ترسناکش اینجا بود که همون چیزی که منو کشت توی این دنیا هم دنبالم میگشت وقتی اینو فهمیدم از ترس پاهام حرکت نمیکرد باز اون امده بود که منو بکشه وقتی توی اتاق توی یه جایی که حتی اسمشو نمیدونستم نشسته بودم صدای عجیبی شنیدم یکی داشت وارد خونه میشد باز اون یارو بود؟از ترس داد میزدم گریه میکردم نمیخاستم بمیرم اگه میمردم باز چیمیشد تناسخ پیدا میکردم یا کلا میمردم؟وقتی داشت وارد اتاق میشد من فقط نگاه میکردم هیچ کاری ازم برنمیومد با سرعت نزدیکم شد با چهره ای شیطانی که من حتی فکرشم نمیکردم بدنش مثل انسان نبود کاملا سیاه بود شمشیر بزرگ سفیدی رو درورد و مطمعنم میخاست منو بکشه وقتی شمشیر نزدیک بدنم شد یه نوری ظاهر شد یه انسان خیلی قوی شاید ...

0 0 8
یک بازی ساده 1 در حال تایپ

یک بازی ساده

۱۸ شهریور ۱۴۰۲

یک داستان ترسناک. امیدوارم از این داستان لذت ببرید

0 0 342
شکارچی 0 در حال تایپ

شکارچی

۲ مرداد ۱۴۰۲

تاریکی درون تار و پود جنگل خزیده بود.‌‌.. افراد گروه همه دور آتیش حلقه زده بودند و سعی میکردند صداهایی که هر از گاهی از دور و نزدیک میاد رو نادیده بگیرند. احساس میکردند که ظلمت و وحشت بیشه داره به شجاعتشون غلبه میکنه ولی نمیخواستن همینجوری تسلیم بشن.همه توی سکوت دهشتناک شب غرق افکار خودشون بودند که با یه غرش بلند از جا پریدند....

0 0 0
تقویت مهارت های داستان نویسی جزئیات بیشتر اینجا کلیک کنید.