تنهایی
دبیر بازنشسته ی تنهایی که آخرین لحظات عمرش را می گذراند
یادی از کودکان عطش کربلائیان کوچک حضرت رقیّه (س) و حضرت علی اصغر(ع)
داستان دختری روستایی که عقد می کند بعد شوهر شهریش او را ترک می کند و...
شرح حال دختر نوجوانی که چند روزی پیش مادربزرگش می ماند و شخصیت و دغدغه های او را از نزدیک می بیند
وقتی مرگ از رگ گردن به انسان ها نزدیک تر است ، وقتی نیرویی شرور قصد کشتن آدمها را دارد ، و زمانی که تلاش مذبوحانه قربانیان چون بال زدن حشره ای در تار عنکبوت است ، مرگ چیره می شود ، گوشت با طعم آدرنالین !!
پیرمردی که همسرش مرتب به دیدارش میآید، پسربچهای که تصادف کرده و همچنان با انرژی و شادی از زندگی اش حرف میزند و گریهی خانوادهاش را میبیند اما راوی در نوعی برزخ احساسی به سر میبرد؛ جایی که در عین آگاهی به محیط اطراف، دسترسی به زندگی گذشتهاش و کسانی که دوستشان دارد، به تدریج از دست میرود.
داستان مفاهیمی مانند ترس، رنج، رواندرمانی، و سفر به درون را در قالب یک تجربه سفر هوایی بیان کند. این داستان بیشتر به کشمکشهای درونی و تحولات روحی راوی داستان می پردازد.
درمورده یک دختر کتاب خوان است که هر روز وقت خود را در تنها کتابخانه قدیمی شهرشان میگزراند ... که یک روز به کتابی بر می خورد که صفحات آن خالی است ... ولی در صفحه ی اول آن این جمله نوشته شده بود : ( تو نقش اصلی ماجرای منی ... )
الان دقیقا میخواستم راحت شم میخواستم از کودکیم و نوجوانیم راحت شم الان در ساختمان ۵ طبقه خودم به پایین میندازم ویهویی کسی منو گرفت و کشید طرف خودش
این داستان زندگی ژولینِ . نه ، رقیه . عزیزم داستانی در چندین داستان کو تاه از زندگی اما در دورانی پر از تعقیرات اما تا از گذشته ندانی حال را نخواهی فهمید از آن چیزی پس بخوان ( ژولین . عزیزم )
کوله پشتی پر از غمی به همراه دارم که نمیدانم و نمیتوانم آن را زمین بگذارم ... شاید تا ابد و دهر ادامه یابد ...