....
هنگامی که سیاهی سفیدی را می بلعد و رنگ ها آواز آغاز می خوانند، پسر جوانی بیدار می شود درحالی که لباسش خون آلود است و خاطره ای در ذهنش وجود ندارد. او کیست؟ در اینجا چه می کند؟ و به کجا خواهد رفت؟....
هنگامی که سیاهی سفیدی را می بلعد و رنگ ها آواز آغاز می خوانند، پسر جوانی بیدار می شود درحالی که لباسش خون آلود است و خاطره ای در ذهنش وجود ندارد. او کیست؟ در اینجا چه می کند؟ و به کجا خواهد رفت؟....
چه می شود اگر بفهمیم تمام دانسته های ما راجب کسی یا چیزی اشتباه است؟ چه می شود اگر بفهمیم کسی که به او عشق می ورزیم با تمام وجود از ما متنفر است و نفرت دارد؟ چه می شود اگر بفهمیم صمیمی ترین دوستنمان دشمنان قسم خورده ما هستند؟ چه می شود اگر بفهمیم هیچ پایانی برای درد و رنج های ما وجود ندارد؟ چه می شود اگر بفهمیم آدم هایی که فکر می کردیم خوب هستند ، پلید باشند؟ چه می شود اگر بفهمیم تاریکی به آن سیاهی که به نظر می رسد نیست و روشنایی میتواند سیاه تر از هر تاریکی باشد؟ چه می شود اگر بفهمیم شیاطین به آن بدی که به نظر می رسند نیستند و فرشتگان هم به آن خوبی که به نظر میرسد نباشند؟ داشتن ماهیت خوب و روشن همیشه به معنای خوب بودن نیست و داشتن ماهیت بد و تاریک همیشه دلیل بر بد بودن نیست.
زمینی را تصور کنید که با دنیای عجیب خارج از خود، هیچ آشنایی ندارد. حال اگر یک هیولا از آن جا به زمین بی همه کس بیاید و شروع کند به نابود کردن آن، اوضاع چگونه می شود؟ همراه باشید با قهرمانانی که قدرت مقابله با هیولا در توانشان نیست؛ اما تمام سعی خود را می کنند تا...
داستانی در مورد یک سرزمین تخیلی که موجودات افسانه ای و انسان ها هر دو در آن زندگی می کردند تا اینکه جنگی بین آنها شروع شد ...
#فرشته_زمینی من دم غار تک و تنها نشسته بودم،یه دستم عصامو نگه داشته بود و یه دست دیگه هم زانوم رو به آغوش کشیده بود.شنل سیاه و پاره پورم خودش رو به دست باد سپرده بود ،به دست باد میرقصید.همه جا آروم و خلوت بود فقط صدای دلم به گوش میرسید که آشوب به پا کرده بود و مثل سیر و سرکه میجوشید.اسکلت ها و جمجمه ها تنها باقی مونده از انسان هایی بود که پا به اینجا گذاشتن. اونا هم مثل من محکوم بودند،محکوم به تنهایی.اتیش هر لحظه گر میگرفت و هر روز بزرگ و بزرگتر میشد.احساس پشیمونی میکردم دیگه حتی یک لحظه هم طاقت موندن در اینجا رو ندارم دیگه توبه کردم....توبه کردم میخوام مثل بقیه معمولی زندگی کنم با چند نفر حرف بزنم از دردام بگم از احساساتم حرف بزنم.دیگه نمیتونم توی جهنم زندگی کنم نمیخوام اسمم ابلیس باشه.بعد بلند فریاد زدم: من،میخوام یه مرد معمولی باشم،اسمم ابلیس نیست از این به بعد اسم من ،اسم من ،اسم من روهامه من یه مرد معمولیم.داشتم بلند بلند داد میزدم و اصلا حواسم نبود که دارم به سمت دریچه حرکت میکنم. نویسنده:سارا غلامی @romankadh139
داستان عشق بین خوناشام و انسان ؛ برادران دوقلویی(آزمان؛آلوین) که فرزند سرور خونآشامان (تیمان) بَدپایرز ؛ طبق ی پیشگویی یکیشون(آلوین) باید صب کنه تا متولد شدن یه انسان(لونا) و عاشق انسان مشخص شده بشه اونو تبدیل به خوناشام کنه که اون بشه ملکش و تنها هدفش بدست آوردن قدرته و برحسب اتفاق هردو عاشق اون انسان میشن و ...
راجب دختر ۱۸ ساله ای هس که طی اتفاقی گم میشه و گیر یه فرقه شیطانی می افته، این دختر مدام سعی میکنه فرار کنه اما هربار شکست میخوره و کم کم عاشق یکی از اعضای فرقه میشه! عاشق کسی که معتقده عشق گناهه و حتی خدا رو هم قبول نداره و مدام با خودش در جداله... و ماجراهای زیادی پیش میاد و این وسط حقایقی هم برملا میشه..
...گوشه خیابان ایستاد و مدتی به مکان نامعلومی خیره ماند. واقعا چرا این زندگی تا این حد برایش پر از درد و رنج بود؟! چرا آن یک باری که تصمیم به اتمامش گرفته بود، موفق به فرار از چنگ این همه مشکلات نشده بود؟! -... وای باورم نمیشه! بیشتر شبیه یه خوابه! -فکر میکنی واقعا امروز همه از شر مشکلاتمون خلاص میشیم؟ -شک داری؟! بابا میگن اونجا میشه مشکلاتتو با مال دیگران عوض کنی... قطعا هستن کسایی که مشکلات تو رو به از خودشون ترجیح بدن و تو هم مشکلات اونا رو بیشتر از مال خودت بپسندی...!
داستان دختری غرق در خیالات خود که به دنبال ماجراجویی در دنیایی دیگر میرود و بر خلاف میل باطنی او اتفاقاتی دور از باور می افتد که استار را برای ماندن در آنجا مشتاق می کند.. استار دختری در ظاهر خشن اما از درون مهربان با پسری به نام مارکو آشنا میشود و...
+مهشید میدونستی همیشه مجبورم میکنی بخندم ؟ مهشید در حالی که یک قاشق از بستنیش رو در دهنش فرو میداد گفت -واقعا؟ +آره تاحالا هیچکس مجبورم نکرده بود که واقعی بخندم -تاحالا هیچکس هم منو مجبور نکرده بود از ته دل دوست داشته باشم باهاش وقت بگذرونم +از تَه دِل...؟ -آره به اجبار کسی رو از ته دل دوست داشته باشی دقیقا مثله وقتی که به اجبار واقعی میخندی
دختری جوان در سال 1989 پا به دنیا میزارد و از بچگی عاشق ماجراجویی است بهتر است.بقیه کتاب خودتان بخوانید تا از موضوع های کتاب سر در بیارید.
خدایان چه کسانی هستند؟ انها دارای قدرتی فراتر از انسانها،ماورایی تر از انچه فکر میکنیم هستند اما دلیل وجود انها قدرت خلق و مهم تر حکومت بر انسان ها و براورده کردن نیازشان بوده است که در ذاتشان وجود دارد و بخاطر ان پرستش می شوند ...... براستی !در اسمان ها چه میگذرد و خدایان در معابدشان چه میکنند. تمام هستی سه بعد دارد بعدی که شیاطین در ان زندگی میکنند و بعدی که انسان ها در ان زندگی میکنند و بعدی که منزل گاه خدایان است از اولین زمان خلقت میان شیاطین و خدایان جنگی وجود داشته و طبق قوانین مقدس (کتاب جهان) این جنگ ادامه خواهد داشت اما در همین چند قرن اخیر موضوعی مورد توجه خدایان قرار گرفته ، ۵۰۰۰ سال پیش تغییری در( کتاب جهان )به دست خود شخص خالق یکتا به جود امد که تمام شیاطین و حتی خدایان را متحیر کرد در این کتاب خبر از ظهور الهه ای دورگه که نیم شیطانی و نیم خداگونه است به میان امده که قوانین جدیدی را در بین سه بعد جهان اجرا خواهد کرد تا شیاطین و خادمان بهشتی در کنار هم به هم زیستی برسند. این خبر که هوش از سر خدایان و بزرگان اهل جهنم میبرد و باعث خشم و کینه ی انها بود بسیاری از انان را به ان بر انگیخت تا به شکار ان الهه ی مرموز و معروف به( الهه ی تعادل )بپردازند اما ان الهه قدرتمند تر از ان بود که شکار بهشتیان یا جهنمیان بشود . پس طبق گفته ی (کتاب جهان)الهه ی تعادل قوانینی را به اجرا گذاشت که حتی هیچ کدام از موجودات خلق تصورش را هم نمی کردند. اگرچه مخالفان زیادی اعم از بزرگ شیاطین جهنم و خدایان ساکن در اسمان داشت اما توانست انچنان در (قلب اولین خداوندگار افرینش) ؛ و شیطان اعظم فرمانروای ...
سازمان ناسا شهاب سنگی را شناسایی کرده که در 5 سال آینده به زمین برخورد می کند و گروهی را استخدام کرده اند که ...