ژانر
جستجو در عناوین
تعداد کلمات
مرتب سازی براساس
فقط تمام شده ها
فقط داستان های در حال تایپ
پینوکیو 1 در حال تایپ

پینوکیو

۱۱ خرداد ۱۴۰۲

وقتی ساعت ساز پیر شهر از بیکاری شروع به ساختن یک آدم مکانیکی کرد هرگز فکرش را هم نمی کرد که زنده شود و زندگی آرامش را متحول کند.

0 0 842
«مترو» 1 تمام شده

«مترو»

۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۲

کتابِ بی‌پایان نویسنده‌ی گمنام جهل و ثروت عقل و فقر در زمین گرد زیر آسمان در یک خط از کتابِ مترو

1 0 619
بی پایان 12 در حال تایپ

بی پایان

۲ اردیبهشت ۱۴۰۲

تا حالا شده بخوای جاودان عمر کنی یا به عبارتی یه عمر "بی پایان" داشته باشی؟ این کتابو بخون تا نظرت عوض شه! در مورد یه نویسنده است که هیچ وقت نمی تونه داستاناش رو تموم کنه، یا به عبارتی داستاناش "بی پایان"نند! این دختر انقدر سرش تو داستاناشه که توجه چندانی به زندگی ش نمی کنه. افرادی از خانواده اش به آسمون میرن و افراد جدیدی به زمین می آن. متوجه هیچ کدوم نمی شه و اگر ام میشه توجهی نمی کنه...تا اینکه یه روز به خودش می آد و می بینه تنهاست، داره تولد 125 سالگی ش رو جشن می گیره و مثل یک دختر جوون 23 ساله،سالم و سر پاست! کلا بی خیال خانوده اش می شه و کلیییییییی خوشحال می شه! اولش می گه:«آخ جون! من می تونم تا آخر این دنیا زندگی کنم! می تونم هر کاری بکنم! و اِل و بِل و بِل! ولی کم کم از این زندگی "بی پایان" خسته می شه و حالا دنبال راهی تا به زندگی ش پایان بده...!

13 90 15.3 K
داستان های کوتاه ترسناک 2 تمام شده

داستان های کوتاه ترسناک

۲ اردیبهشت ۱۴۰۲

مایک پسری 12 ساله است که بر روی تختش دراز کشیده و مشغول کتاب خواندن است که ناگهان خواهرش داخل اتاق می آید و...

0 3 955
ساعت چهار صبح 1 تمام شده

ساعت چهار صبح

۲ فروردین ۱۴۰۲

کسی باشد که با جون و دل به تک تک کلماتی که از دهانت بیرون می‌آید گوش بسپارد اما زمان دیدار شما بسیار کم است و او مثله همیشه بدون خداحافظی در دل آسمان گم میشود....

0 0 449
آرزوی بزرگ 4 در حال تایپ

آرزوی بزرگ

۲۳ اسفند ۱۴۰۱

(: لطفا نظر دهید :) فصل بعدی کلی شخصیت جدید بهش اضافه می شه . پس از دستش ندین . اگه می خوای آرزویی که نمی دونی چیه رو برآورده کنی همین امشب جملات پایین رو با دو تا از دوستات بخون ... «دیدجَ یِوداج میریگبِدای نومدِیدجَ یِاتسود اب نومدِوخ هنوخ هنوخ میربِ میربِ دیاب تشوِنِرسَ شیپ میربِ میربِ میربِ دیاب هناشاک ات هناخ زاَ» بعد چشماتونو ببندین و سه بار بشت سر هم بگین : «میربِ مهَ اب»

0 0 3.7 K
سر من را بِبَُرید... 3 تمام شده

سر من را بِبَُرید...

۱۲ اسفند ۱۴۰۱

دستم را روی پاهای برهنه و زخمی‌ام که رد طناب دور مچ‌هایش به وضوح دیده می‌شد کشیدم:«مگه من برای خودم می‌گم؟! من که از خدامه همین فردا بگیرن سرمو ببرن! حداقل از شر دَنی و این زندگی کثافتی خلاص می‌شم... تازه ممکنه تبدیل به یه کباب گوشت انسان خیلی خوشمزه بشم که به مراتب خیلی از این زندگی مفیدتره.» اجزای سلول‌هایم که پس از پخته شدن توسط بهترین آشپزهای گاوی و گوسفندی کاملا تخریب شده‌اند را تصور کردم که درون معده‌ی سران شهر مثل گربه‌ها و سگ‌ها یا حتی شیرها و پلنگ‌ها کاملا هضم می‌شوند و در ساختار بدن ‌آن‌ها قرار می‌گیرد؛ گویی که من هم عضوی از بدن آن‌ها شوم...

1 6 763
مه در جنگل ریون وود 1 تمام شده

مه در جنگل ریون وود

۲۱ بهمن ۱۴۰۱

جنگل ریون وود! جایی که اتفاقات، آن طور که فکر می‌کنیم نمی افتند. بعضی اوقات، حتی یک بازی ساده می‌تواند مسابقه ای برای بقا باشد. باید برای ورود به این جنگل، دل و جرعت داشته باشید. اگر دارید...پس...وارد شوید و لذت ببرید!

1 4 6 K
زمین در نابودی 1 تمام شده

زمین در نابودی

۱۴ بهمن ۱۴۰۱

کتاب اول : روزی که یخ اتش گرفت جهانی که به سوی نابودی میرود.ظلمی به همگان روا میشود. کسی نمیداند که چه در پیش است.پسری به دنبال پادشاهی پدرش،ملکه ای در عطش انتقام و رازی که جز تلخی هیچ ندارد.اغاز یک پایان در راه است.قدرتی تاریک در نظاره این جهان و منتظر تا ...

0 0 1.1 K
سقوط امپراتوری 0 در حال تایپ

سقوط امپراتوری

۱۴ بهمن ۱۴۰۱

جنگ بر کمین امپراتوری است و کسی ، از همه جا بی‌خبر ناجی امپراتوری

0 0
ارغنون 1 تمام شده

ارغنون

۹ بهمن ۱۴۰۱

داستان دل باختن ساز ارغنون به نوازنده‌اش

0 0 1.1 K
رفته تا بی‌نهایت 1 تمام شده

رفته تا بی‌نهایت

۹ بهمن ۱۴۰۱

داستان، داستان جوانکی یهودی است که در روز مصلوب شدن فردی که پنداشته می‌شود عیسی پسر مریم است در قدس الاقداس قدم می‌گذارد.

0 0 632
عشق سیگاری من 0 در حال تایپ

عشق سیگاری من

۳۰ دی ۱۴۰۱

مردی از تبار جادوگران تنها تر از ماه در آسمان غبار آلود دختری از سازمانی مخوف با گذشته ایی پنهان آیا آینده ایی وجود دارد ؟ یا فقط وهم و خیال از ترس است ؟ نمی‌دانم شاید کمی از هردو

0 0 0
هدیه تولدم کتاب خونینم شد 1 تمام شده

هدیه تولدم کتاب خونینم شد

۱۵ دی ۱۴۰۱

یک لیوان شراب در روز تولدم حالم را نمیتواند عوض کند.بیایید بگویم که امروز خوشحالم.این بهترین کار است

0 0 336
یک مزاحم همه چیز را خراب کرد 1 تمام شده

یک مزاحم همه چیز را خراب کرد

۱۵ دی ۱۴۰۱

چیزی که میخوام انقدر غیر قابل دسترسه که باید در رویا ببینم و ترس بیدار شدن را داشته باشم؟

0 2 344
تقویت مهارت های داستان نویسی جزئیات بیشتر اینجا کلیک کنید.