قطعات پراکنده یک انسان...
به زودی این داستان نوشته خواهد شد
جهان همیشه درگیر نبرد دو گانه ها بوده ، نور و تاریکی ، خوب و بد ، سرسبزی و خشکی و ...
این داستان در مورد یک دختر نقاش به اسم «یانگ هی» است که توسط خانواده اش طرد شده است او روز های خود را داخل یک دفتر خواطرات ثبت میکند و ما شاهد تک تک موفقیت های یانگ هی هستیم.
سوار بر اسب بالغ اش شد و به آن سوی جنگل تاخت ، جایی که شهر را یاغی ها پر کرده بودند.....
خنده ها.خنده هایی که صدای کشیدن ناخون روی تخته سیاه رو دارن.چشم ها.چشم هایی که همینجوری بهت زل زدن.آدم هایی که میمیرن چیزایی که تغییر میکنن و این مردمن که چیزی نمیفهمن
حکایات مکافات مجموعه ایست فولکلور از افسانه ها و داستانهای کوتاه و آمیخته بر طنز که سینه به سینه نقل قول گردیده و حاوی پند هایی است ارزشمند .
افسانه ها به گونه ای با فرهنگ بعضی از اقوام گره خورده که به باور و عقیده آنها بدل شده است. این داستان از مِلمِداس می گوید. یکی از هزاران افسانه مردمان جنوب.
گمونم خیالاتی شدم، چشم های سرخی داشت و بدون دهن حرف میزد. آبادان شهری است که...