محافظ دنیا
هیچکس نمیدونه که اون چیه و از کجا اومده، و ما تنها چیزی که ازش میدونیم اینه که، اون دروازهای به دنیای دیگهای است و اون دنیا دنیای صلحآمیزی نیست...... اسم من هیراست، دختری که به دنبال انتقام گرفتن از اون دروازه و نجات دادن دنیاست.
هیچکس نمیدونه که اون چیه و از کجا اومده، و ما تنها چیزی که ازش میدونیم اینه که، اون دروازهای به دنیای دیگهای است و اون دنیا دنیای صلحآمیزی نیست...... اسم من هیراست، دختری که به دنبال انتقام گرفتن از اون دروازه و نجات دادن دنیاست.
منفی صفر، ای کاش هیچوقت این کلمه رو به زبون نمی آوردم. من فقط میخواستم تغییرش بدم...دنیا رو تغییر بدم.
خبرنگار روی چمن های خیس قدم گذاشت و به سمت یکی از آن دخترها رفت. نگاه سرد و بی احساسش را به شال چاک چاک دختر دوخت. جلویش زانو زد و دستی به پیکر بی جانش کشید، انگار می خواست دنبال سرنخی در یک صحنه جرم بگردد. کمی بعد، دستش را برداشت و رو به یکی دیگر از آنها کرد. صورت او پشت به دوربین بود، برای همین نتوانستم صورتش را ببینم. فقط دسته ای از موهای بافته اش دیده می شد. خبرنگار رو به دوربین کرد و گفت: «اجساد دخترانی که از سر کنجکاوی سعی به فاش کردن راز کلبه مخوف انزلی کرده بودند، عصر امروز در جنگل و کنار کلبه پیدا شد.»
ما اونقدرا هم که شما فکر می کنین خطرناک نیستیم ...! من بهرادم و 13 سالمه و توی یه مجموعه ی فوق سری مخصوص خ.آ ها به اسم "د.ب.ی.خ" کار می کنم. تو این راه به کسی برخورد می کنم که بهترین دوستم می شه . حالا من یا باید دوستم رو از دست بدم ...یا از دست مجموعه ای که آرزوم بوده توش باشم فرار کنم ... به نظر تو دفتر عزیزم کدوم کار رو بکنم بهتره ؟
یک دختره سیزده ساله هست که عاشق شده که منتظره روزی به عشقش بگه که بهش علاقه داره ولی نمیدونه و شرایطش رو نداره
رُز گلی زیبا در گلخانهی آقای جمشیدی است و بعد از مدتی با ماهیگیری به اسم سپهر آشنا میشود و متوجه میشود که او کمی افسرده است،سپهر او را از آقای جمشیدی می خرد و باهم ماجراهای زیادی را می گذرانند.
داستان در مورد روانشناسی مبتلا به بیماری تجزیه هویت هست که دارای دو شخصیت" (درآینده)آگاه نسبت هم" به نام های آدریان و آلن که آدریان شخصیت ( اصلی)روانشناس موفق شیک پولدار و آلن شخصیت پارانوئيد و دچار توهمات گوناگون آدریان معتقد هست که آلن فردی روانپریش و بیمار هست و باید این شخصیت بیمار از خودش دور نگه داره و آلن معتقد هست آدریان فردی شیاد سودجو هست و با بیمار جلوه دادن اشخاص سالم قصد دارد از آنها سواستفاده مالی کند آلن سعی دارد آدریان پولپرست حیله گر از خودش دور کند. به نظر شما حق با آدرین هست یا آلن و بلاخره کدام یک از این دو شخصیت شکست میخورد و برای همیشه ناپدید میشود؟؟؟
از زجر کشیدن خسته شده بود و به دنبال یک نور کوچک در تاریکی بود، ولی کم کم تاریکی برایش لذت بخش شد و تصمیم گرفت در همان تاریکی بماند...
درمورده یک دختر کتاب خوان است که هر روز وقت خود را در تنها کتابخانه قدیمی شهرشان میگزراند ... که یک روز به کتابی بر می خورد که صفحات آن خالی است ... ولی در صفحه ی اول آن این جمله نوشته شده بود : ( تو نقش اصلی ماجرای منی ... )
در این کتاب، داستان های متفاوت روایت می کند که می توانند شوکه کننده باشند .....