قتل های نیمه شب : هدیه یا نفرین ؟ ( بخش اول)

نویسنده: t_parsa_razeghi

۳۱ اکتبر : صبح هالووین 
2023: خانه ی استون 
در انتهای محله ی هیلند خانه ای خوش رنگ و رو ساخته شده بود .در حیاط پشت خانه یک ردیف گل های رز سرخ و گل های یاس بنفش خوش بو کاشته شده بود در بالای بام قهوه ای رنگ که هنوز اثر قطرات باران دیروز روی آن جا خوش کرده بود سنسور جهت باد ای به شکل خروس قرار داشت . روبی¹. روی تختش غلتید و به پاکت ای که زیر بالش اش بود چشم دوخت چناچه مشتاق نبود با کاردی سر پاکت را برید ، چشمانش از تعجب گشاد شد نامه ای دیگر درون آن بود . تمر ای قرمز رنگ که شکل کلاهی روی آن حک شده بود را دید گمان می کرد از سوی پدرش باشد ، پدر او الیور استون کارآگاه ای ماهر و زبر دست بود که در اداره پلیس به عنوان کارآگاه کار می کرد او بیش از چهل پرونده ی قتل یا مفقود شدن را  در سال های اخیر به عهده گرفته بود هم اکنون چهل و چهار  روبی سیزده ساله به معما و ماجراجویی علاقه ی خاصی  بروز می داد . این نامه هم مانند نامه دیگر سرش را برید .
پدر او اصلا به وسایل الکترونیکی اعتقاد نداشت و برای پیام دادن از نامه استفاده می کرد چند قطره جوهر آبی روی نامه خشک شده بود نامه را زیر لب خواند : دختر عزیزم ؛ روبی بخاطر پرونده ی جدید ام که حدود چهل یا پنجاه روز طول می کشد باید بیشتر در نیویورک². بمانم اما قول می دهم برایت نامه می نویسم .
پی نوشت : دوست دار تو پدر . 
موهای اش را بالای سرش جمع کرد از روی تخت بلند شد و از اتاق به بیرون رفت ، از پله های چوبی دوتا یکی بالا رفت و به اتاق زیر شیروانی (( موزه ی پدرش )) رفت در شیشه ای نسبتا کوچک چاقویی خونین خود نمایی می کرد ، زیر شیشه با رنگ طلایی و خط ای خوانا نوشته شده بود : مربوط به پرونده ی اولین قتل ، پرونده بسته شده توسط کارآگاه الیور استون ،شیشه ی دیگری روی میز فلزی بود که در آن یک هفت تیر طلایی وجود داشت و زیر آن هم نوشته شده بود : با افتخار جیکوب میچل داوین و چند شیشه پر از چیزهایی که به قتل مرتبط بود . حتی الیور یک کتاب به اسم(( جرم و جنایت )) هم نوشته بود که در محله ی هیلند معروف شد ، در سال ۲۰۰۵ نوشته شده بود ، بعد از مدتی پرسه زدن در زیرشیروانی به اصطلاح (( موزه ی پدرش )) از آنجا خارج شد و روی پله های چوبی راه می رفت صدای تلق تولوق می دادند تابلو هایی تقلبی از نقاشان معروف بر روی دیوار نصب شده بود مانند نقاشی های مونالیزا³. اثر لئوناردو داوینچی⁴. ، شام آخر⁵. ، شب پر ستاره اثر ونسان ون گوگ⁶. ، الیور به چیز های کلاسیک و قدیمی علاقه داشت . دیگر حوصله اش سر رفته بود پس روی کاناپه ی راحتی طوسی رنگ مقابل تلویزیون ولو شد ، تصویر تلوزیون در چشمانش منعکس می شد . 
اخبار درباره ی قتل ای که در نیمه شب رخ داده بود صحبت می کرد خبرنگار موهای پر کلاغی اش را تکان داد و لب هایش را خیس کرد :((  در ۳۰ اکتبر ، یک روز پیش حمله ای به خانم سوزان کرستر⁷. شده است ، این حمله در نیمه شب رخ داده است قاتل هیچ ردی از خود به جا نگذاشته است تنها چیزی که مانده است یک چاقوی خون آلود روی مبل است ، ما به صورت یک داستان این اتفاق فجیح را به شما می گوییم :))

تاریکی تمام اتاق را احاطه کرده بود کدو تنبل ها جلوی در چیده شده بودند و آنجا را کمی روشن ساخته بود زنی جوان با یک لباس مبدل از در خارج شد دستانش را بر موهایش کشید دیگر دوستانش منتظر او بودند  یکی از آنها گفت :(( عجب لباس خفنی دختر !)) او با تکبر جواب دوستش را نداد همه او را بدرقه می کردند و آرزو داشتند مانند او زیبا باشند . با هم دیگر راه افتادند دل تو دلشان نبود که امسال شکلات های بیشتری جمع کنند اولین خانه در امتداد خیابان قرار داشت نبش کوچه هیلند خانه ای که فضولات پرندگان روی سقف شیروانی آن نمایان میشد. در تق تق به صدا در آمد در باز شد و همگی یک صدا گفتند :(( هدیه یا نفرین ؟⁸.)) زن آهی کشید و با بی میلی گفت : ((از دست شما بچه ها !)) دست دراز کرد و چند شکلات کره ای و آبنبات چوبی به طرح سر کدو تنبل نصار آن ها کرد همه با هیجان وصف نشدنی روانه ی راه خود شدند . حداقل از یک خانه هرکدام بیست شکلات جمع کردند معمولا در قاشق زنی⁹. ماهر و زبر دست بودند . به سمت خانه دیگر هجوم آوردند تا تمام شکلات های آن خانه را هم غارت کنند و در تصرف خود بر بگیرند . زنگ را در فشار دادند و اینبار زنی سالخورده با موهای ژولیده ، ربدوشامبر و سگرمه های در هم رفته تا چشمش به گروه افتاد لبخندی تصنعی زد گروه هم در جواب لبخندی دندان نما به پهنای لب هایشان شکل گرفت . در چشمانشان شیطنت و اشتیاق موج می زد زن ظرف ای به شکل کدو که روی میز عسلی قرار گرفته بود را برداشت و حدود ده یازده تا پاستیل های دو رنگه به آنها داد حتی نگذاشت بچه ها جمله اشان را هم تمام کنند زن گفت :(( ببخشید بچه ها ولی امسال بچه هایی که برای قاشق زنی میاین زیاد شده به خاطر همین شکلات کمتری داریم .)) زن ظرف را روی میز عسلی نهاد و گفت :(( شب خوش.)) با اینکه هنوز از دو خانه شکلات گرفته بودند خسته شده بودند و می خواستند به خانه هایشان برگردند اما به  خاطر اراده ی مصمم ای که داشتند و می خواستند آن را برپا نگه دارند به جلو حرکت کردند . زمین شیب دار به پایین ختم می شد همه با شور و اشتیاق به راه خود ادامه می دادند در تمام راه نغمه ای  زیر لب زمزمه می کردند :(( هالووین هالووین وقت شیطنته !)) سر انجام به خانه ی آخر رسیدند قبل از اینکه آن در بزنند در باز بود زوجی خون آشام و لبانی سرخابی و گریم ای رنگ و رو رفته جلوی در ایستاده بودند دهانشان تا بنا گوش باز بود زن با چشمان زیبا و نافذ به بچه ها چشم دوخته بود و همسرش هم به طور مداوم شنلش را جلوی صورتش می گرفت زن گفت :(( بزارین اسماتون رو حدس بزنم .)) انگشت روبه پسری برد که لباس قورباغه ی سبزی به نام کرمیت¹⁰. را ازیک کارتون معروف را به تن داشت زن با خود اندیشید و گفت :(( جاستین¹¹. مطمئنم اسمت جاستینه .)) پسر گفت : ((چطور فهمی..)) زن حرف پسر را قطع کرد و دستش را به سوی دختری با موهای کوتاه و ردایی صورت برد . با ناخن هایش سرش را خاراند و گفت : ((لیلی¹². !)) 
دختر خنده ی ریزی کرد و گفت :(( تینا¹³. ، خب خانم حدستون اشتباه بود .))زن لبخند پهنی زد و گفت :(( اووم، اشتباه کردم .)) و بیشتر از شکلات هایی که تا به حال جمع کرده بودند در سبد بچه ها پر کرد . زن در را نبست و گفت :(( میتونین از هزارتوی وحشت هم لذت ببرید فقط یازده سنت هست .))
همگی زیرکانه نگاهشان را به سوزان دوختند . سوزان آهی کشید و گفت : ((باشه من میرم .! )) . سوزان با اکراه به سوی هزارتو وحشت رفت . بالای هزارتو اسمی که با ذرت های خونین نوشته شده بود به چشم می خورد با گام های بلند راه خود را پیش گرفت . نسیم ملایمی میان درختان کاج می پیچید و جو سرد آنجا را ترسناک تر و مخوف تر می کرد . ناگهان اپراتوری به شکل اسکلت باعث شد سوزان از جایش بپرد دلش هری ریخت و جیغی کشید با صدای جیغش دسته کلاغ های که روی سیم های برگ نشته بودند به سمت آسمان پریدند و از دید محو شدند طولی نکشید که صدای آزاردهنده و بلند سوزی قطع شد با مشت به اپراتور برقی کوبید و گفت:(( مسخره ! )) هنوز  ترسی در دلش موج می زد با دلشوره به بقیه راه ادامه داد . آرزو می کرد سریع تر این هزارتو به پایان برسد . سرش را بالا گرفت و به اپراتور هایی با لباس های مختلف و وحشتناک را دید. صدای پیانو ای را از آن سمت مردی را دید با ماسک یک قاتل در فیلم های دهه هشتاد . سنگی به پشت مرد پرتاب و گفت :(( مثلا تو مایکل مایرزی¹⁴. ؟))
پایش به یک گیاه پیچ در پیچ گیر و سکندری خورد از روی برخاست و خاک و خل ها را از روی پیراهنش تکاند . ابروهایش در هم رفت و کفری شد مرد همچنان به او زل زده بود. او یقین داشت که مرد زیادی در نقش خود غرق شده است .مرد با قدم های آرام و اندک اندک به سمت سوزی می آمد. باد پاییزی دیگری وزید و برگ ها روی هوا شناور شدند شاخه ی های درختان برگ هایشان ریخت و در گوشه روی هم انباشته شدند . کنار دست مرد اره برقی ای نسبتا واقعی بود . آن را روی زمین برداشت و دکمه آن را روشن کرد و صدای گوش خراش و زننده ی آن فضا را پر کرد . مرد خیلی غیر قابل پیش بینی و ناگهانی پیانو را به دو نیم تقسیم کرد و قطعات پیانو در هوا معلق بود . دلهره کم کم به دل سوزی سرایت کرد و آن را به سطه ی خود گرفت . همچنان که زبانش بند آمده بود با تته پته گفت :(( چی کار کردی ! ))دیگر دوستش پیشتش به نام ری¹⁵. پشت سر او ظاهر شد پسری با پوست مانند گچ و موهایی هویج ی رنگ گفت : ((سوزی بیا بریم چرا معطل ایستادی ؟)) تا می خواست حرفش را به اتمام برساند قطره های خون روی صورت دختر جوان نقش بست و لباسش آغشته به خون شد . ری همین الان آره برقی در سرش فرو رفت و خون آز سرش سراریز شد مرد اره برقی را به پایین کشید و مانند پیانو ری را به دو نیم کرد از سرتاسر خون می چکید . مانند دو تکه گوشت بر روی زمین افتاد و چمن را به رنگ قرمز ساخت . او فقط جیغ کشید و پا به فرار گذشت مرد با اره هوا را تکه تکه کرد ( اره را در هوا تکان داد ) . 
............................................................................................................ ...
1. Ruby
2. New York
۳. Mona Lisa : مونا لیزا که به لبخند ژوکوند هم معروف است، نام یکی از پرآوازه‌ترین تابلوهای نقاشی لئوناردو داوینچی هنرمند مشهور ایتالیایی است که با رنگ روغن بر روی صفحه چوب سپیدار نقاشی شده‌است. 
4. Leonardo Davinci : نقاش معروف ایتالیایی دوران رنسانس 
۵. The last Supper : یک نقاشی اثر لئوناردو داوینچی 
۶. Starry Night by Vincent Van Gogh
۷. Suzanne Krester
۸. Trick or treat : هدیه یا نفرین  یک رسم سنتی هالووین برای کودکان و بزرگسالان در برخی کشورها است. در عصر روز هالووین، در 31 اکتبر، افرادی با لباس از خانه ای به خانه دیگر سفر می کنند و با عبارت "هدیه یا نفرین " درخواست می کنند. «مذاذب» نوعی شیرینی است، معمولاً آب نبات/شیرینی، اگرچه در برخی فرهنگ ها به جای آن پول داده می شود. 

۹.  در هالووین برای بسیاری از افراد، قاشق‌ زنی یک رسم است که ارتباط نزدیکی با جشن هالووین دارد. امروزه این کار توسط کودکان انجام می‌شود. این مراسم شامل پوشیدن لباس هالووین و رفتن به خانه‌های مختلف برای جمع‌آوری آب‌نبات، شکلات‌ها و دیگر چیزها است.

۱۰. Kermit : شخصیت ماپتی است که در اصل توسط جیم هنسن ایجاد و اجرا شد. کرمیت که در ۱۹۵۵ میلادی معرفی شد، به عنوان پروتاگونیست آدم‌های معمولی برای چندین تولید ماپتی عمل می‌کند، معروف‌ترین این تولیدات «سسمی استریت» و «نمایش ماپت» هستند، به علاوه سایر مجموعه‌های تلویزیونی، فیلم‌های تلویزیونی و اعلامیه‌های خدمات عمومی طی سالیان سال. او به عنوان شانس‌بیار شرکت جیم هنسن خدمت کرده و در پروژه‌های مختلف هنسن ظاهر شد.
۱۱. Justin
۱۲. Lily
۱۳. Tina
۱۴. Michael Myers : قاتلی در فیلم هالووین 
۱۵ . Rey








دیدگاه کاربران  
0/2000

جدیدترین تاپیک ها:

تقویت مهارت های داستان نویسی جزئیات بیشتر اینجا کلیک کنید.