بلاخرههه بعد کلی خرخونی تونسمم من اون بورسیهه رو ببرمم باورت میشههه بلاخرههه میام پیشت
لبخندکمرنگی رو لبم نشست
بلاخره بعد از ۸ سال تنها رفیقمو
میدیدم
هووییی اونجایی؟؟
_اینجام.خوبه خوشال شدمم
خاله نسرین میزاره تو بیای اینجا؟
رویا_ارههه باو پس چی فک کردی
کلیم خوشال شد ولی بعدش کلی
گریهو زاری راه انداخت
وقتیم گفتم رفیقم اونجاس
بیشتر مشکوک شد بیچاره فکمیکنه میخام با رلم جیم شم اوبر نمیدونه ک من از این شانس مانسا ندارمم
همونطور ک یپشت حرف میزد بطریه ابو از رو میز برداشتم یهسر سرکشیدم با این حال حالم بهتر از همیشه بود خوشحال بودم اما دست خودم نبود خوشحالیم فقد در حدزدن یه لبخند بود.
_کی میای؟
واسه سه شنبه پرواز دارم
_خوبه پس سه روز دیگ میبینمت
میبینمتت عشقممم بوث بااایی
و زارت گوشیو قط کرد بدبخت نمیدونه از ذوقش چیکارکنه
کیفمو برداشتمو رو ب وارنا ب زبان
خدشون گفتم ک میرم خونه....