همتون میمیرید evil god : you will die too : افسردگی         I Ching (chen ) and the devil is depressed

نویسنده: mohamadrezaeshghiii

 حکم : تندر . تندر نشانه ی حرکت و موفقیت است . وقتی صاعقه فرود می آید ، او را پیدا خواهیم کرد که بر صاعقه با بیم و هراس می نگرد ، با این همه ، لبخند می زند و با خوشحالی سخن می گوید . وقتی صدای صاعقه همه کس را تا فاصله ی صدها فرسنگ می ترساند ، او برآشفته نمی شود ، و با جام اشربه ی مقدس که در دستانش سالم نگاه داشته به معبد نزدیک می شود ..
توضیح : تندر نشانه ی پیشرفتی موفقیت آمیز است ، احساس ترس و وحشتی که ایجاد می کند ، به خوشحالی می انجامد ، زیرا تغییر ناگهانی و ترسناک آن ، مقدمه ی وضعیتی آرام است .
غرش صاعقه ، تا فاصله یی بعید را تکان می دهد ، و کسانی را که همان نزدیکیها هستند می ترساند ، جام اشربه ی مقدس سالم می ماند ، چرا که یک نفر که قادرست معبد نیاکان و محراب خدایان جزیره را حفظ کند ، ظاهر می شود ، و اداره ی امور تمام نذورات را بر عهده می گیرد .
مرد برتر از خطر این زمان آگاه است ، و با احتیاط و تنظیم دقیق اعمال خود ، بر این خطرها چیره می شود . تسلط بر خود و تمرکز صمیمانه بر آنچه حقیقتا مهم است ، سلامت و موفقیت او را تضمین می کند .
تصویر : تندر مکرر (چن) . مرد برتر هراسان و بیمناک است . فضیلت خود را تعمیم می دهد و اشتباهات خود را مورد بررسی قرار می دهد .
خطوط : او در میان غرشهای رعد ، می آید و می رود ، همواره در ترس . اما ممکنست از خطر اجتناب کند و کار مهم خود را به انجام رساند .
تفسیر : اگر چه موقعیت او آسیب پذیر است ، اما ممکن است به اهداف خود برسد .
××××××××××××××××××××××××
روزتان خوش قربان ؛ منشی و خدمتکارش با سینی مفصل و رنگارنگی وارد شد و آن را بر روی میز کوچک کنار تختش قرار داد و رشته افکارش را از هم گسیخت ، نگاهی به سینی صبحانه کرد و گفت : روز تو هم خوش ، چقدر 'لوسی' امروز کسل کننده است ! لوسی در حالیکه طوماری را باز می کرد گفت : پس از خبرهای خوش شروع می کنم ؛ او نگاهش را دوباره به افقهای تیره و دور دوخت ؛ : امشب جشن تولد در خانواده سرخها برگزار می گردد که کارت دعوت هم فرستاده اند ؛ : آه اصلا حوصله اشان را ندارم ، مثل خرگوش زاد و ولد می کنند ، برایشان هدایا بفرستید و تبریک بگویید ؛ : بله حتما قربان ، لوسیفر گلویی صاف کرد و ادامه داد ، : سه روز دیگر در خانواده خاکستریها جشن عروسی برگزار می گردد که از حضرتعالی نیز دعوت به عمل آورده اند ؛ : فکر نمی کنم حوصله مراسم آنها را هم داشته باشم ، برای آنها هم هدایا بفرستید و به ' خاکستر سیاه ' هم بگویید مواظب زیر دستانشان باشد ، باز هم به قلعه دست اندازی کرده اند ، لازم نیست برایشان تکنولوژی ببرند ، بگو دست از این کارهایشان بردارند ؛ : بله قربان حتما انجام می شود . و خبر بعد اینکه در قلعه وضعیت نابسامان است ، آب و غذا در مناطقی بسیار کم پیدا می شود و حیوانات به جان هم افتاده اند ، دما در نقاطی بسیار بالا رفته و در نقاطی هم بسیار سرد است ، سر ریز آب هم داشته ایم که تعدادی تلفات نیز داشته ؛ نیش خند رذیلانه ای بر صورتش نقش بست و ریز ریز شروع به خندیدن کرد : باشد فردا به این موضوع رسیدگی می کنیم ؛ : اما دیروز و روزهای قبل هم همین حرف را زدید ؛ حالا او به وضوح می خندید و گفت : خوب تو که جوابم را می دانی چرا می پرسی ؟! ؛ : و موضوع آخر این که متفکران سپید اجازه ملاقات می خواهند تا جهت امر خیر پا در میانی کنند ؛ رگ های گردنش ورم کرد ، پره های دماغش باز شد و با حالتی افروخته گفت : بی خود ، اگر یک بار دیگر چنین درخواستی کنند همه اشان را به سیاه چاله می اندازم ، هنوز یادم نرفته است که در زمان استیلایشان چه بر سرم آورده اند ، دیگر اجازه نخواهم داد ذره ای قدرت بگیرند ، همان در بند بماند بهتر است . : امر ، امر شماست قربان ، اگر فرمایشی ندارید مرخص می شوم ؟ . با دست اجازه خروج داد و دوباره نگاهی به سینی صبحانه انداخت ، میلش به هیچ چیز نمی کشید ، مدتی بود که از خوراک افتاده بود و حوصله هیچ چیز را نداشت ، داشت به خاویار مورد علاقه اش نگاه می کرد و اینکه در مهمانی های مفصلی که برگزار می کرد دسر مورد علاقه اش بود ، چقدر آقا تیمور خان و آقا محمد خان برای تدارک آن زحمت می کشیدند ، خنده اش گرفت و دوباره به دور دستها خیره شد و در افکارش غوطه می خورد .
حالا مدتها بود که همگی به قدرتش کرنش می کردند و فقط بله می گفتند و خیر نقطه ای محبوس بود . به مبارزات طولانی اش فکر می کرد و این که حالا که قدرت مطلق را دارد چقدر زندگی برایش کسل کننده شده است .
تصمیم گرفت کمی به افکارش  استراحت دهد و اینگونه بود که   ' اویل ' یک چشمش را بست !.
دیدگاه کاربران  
0/2000

جدیدترین تاپیک ها:

تقویت مهارت های داستان نویسی جزئیات بیشتر اینجا کلیک کنید.