همتون میمیرید evil god : you will die too : یاغی باغی ؛     اژدها وارد می شود !!

نویسنده: mohamadrezaeshghiii

شلمان ، دکتر الکی را هل داد .
دکتر الکی ، شلمان را هل داد .
و این حرکت چند بار دیگر تکرار شد و کم کم خود را به دو محافظ جلو درب ساختمان هتل ، و سوییتی که محل اقامت لی بود ، نزدیک کردند !
توجه محافظان به آن ها جلب شد و یک نفر از نگهبانان به آن دو نزدیک شد و با حرکت دست به آن ها اشاره می کرد که نزدیک تر نشوند و آن مکان را ترک کنند .
اما شلمان و دکتر الکی ، بی توجه به اخطار او ، به دعوای ساختگی خود ادامه میدادند و کم کم محافظ را همراه خود به سمت بوته های شمشاد و درختانی کشیدند که رضا ، یاسر و احمد ، در پشت آن ها پنهان شده بودند .
در لحظه مناسب دکتر الکی به سمت محافظ برگشت و او را به سمت بوته ها هل داد ، جایی که احمد و یاسر سریعا او را گرفته و با ضربه ای به گردنش ، او را بیهوش کرده و در پشت بوته ها خوابانده و رضا با چسب دستها و دهان او را بست .
محافظ دوم که متوجه غیبت همکارش شده بود ، در حالی که اسلحه کمری اش را بیرون کشیده بود ، داشت به سمت آنان نزدیک می شد ، که دکتر الکی کاردی به سوی او پرتاب کرد ، که درست به وسط سینه اش خورد ، و به محض این که بر زمین افتاد ، دکتر الکی سریعا خود را به او رساند و قبل از این که بتواند فریادی بزند ، گردنش را پیچاند و بیهوشش کرد و همراه شلمان به سوی درب ساختمان رفتند .
رضا ، احمد و یاسر ، دست و پای محافظ دوم و بیهوش شده را گرفتند و او را به پشت بوته ها برده و رضا شروع کرد به بستن دست و پا و دهان او با چسب ،
و سپس خودشان را به ساختمان رساندند ..
از آن طرف ، گروه دوم که قصد داشتند از درب پشت ساختمان خودشان را به داخل ساختمان برسانند ، با دو محافظ درب پشتی ، مبارزه ای تن به تن را آغاز کرده بودند .
آن ها که محافظان را غافلگیر کرده بودند ، سعی داشتند بدون ایجاد سر و صدا ، محافظان را مغلوب کنند .
اولین محافظ قبل از این که متوجه چیزی بشود ، توسط نیمچه استاد ، با ضربه ای به گردنش بیهوش شده بود ، و جان داش با یک ضربه پا ، محافظ دوم را نقش بر زمین کرد .
بهروز دیوانه با کمربند پلاستیکی دستان محافظان را بست و همین طور دهانشان را نیز با چسب بست .
حالا گروه خطرناک یاغی باغی از دو طرف وارد ساختمان شده بودند و به سوی اتاق لی می رفتند .
درون ساختمان نگهبان دیگری جلو استاد و جان داش ظاهر شد ، که توسط کاردی که جان داش به سویش پرتاب کرد زخمی شده و نقش بر زمین شد ، و بهروز مشغول بستن دست ها و دهانش شد .
عملیات نفوذ داشت به خوبی پیش می رفت که ناگهان دو نگهبان از اتاق لی خارج شدند و در مقابل خود هشت نفر مبارز نینجای یاغی دیدند !
داشتند اسلحه های کمری خود را از غلاف خارج می کردند که یاغی ها به سمتشان هجوم بردند .
دکتر الکی خودش را به روی یکی از محافظان پرتاب کرد و همراه او پس از شکسته شدن شیشه پنجره ، به داخل محوطه بیرون از ساختمان پرتاب شدند .
و نیمچه استاد با پرتاب ستاره فلزی گردن محافظ دیگر را درید و او را نقش بر زمین کرد .
شلمان از پنجره شکسته شده به داخل محوطه پرید تا به دکتر الکی کمک کند ، ولی دکتر ، نگهبان را خنثی کرده بود ، پس به داخل برگشتند ، رضا داشت دست و دهان نگهبانی که جلو درب اتاق لی افتاده بود را می بست و او را به داخل اتاق دیگری کشاندند ، که بهروز دیوانه درب اتاق لی را با احتیاط باز کرد و سرش را داخل اتاق کرد و پرسید : چوچوب طلا ، نخود می خوری ؟!
ولی کسی داخل اتاق نبود .
در همین هنگام از پنجره اتاق نور چراغ های سه دستگاه ماشین سواری را دیدند که به سوی ساختمان آمدند و جلو درب ورودی توقف کردند .
لی و محافظانش از سر صحنه فیلمبرداری برگشته بودند .
 گروه یاغی سریعا متفرق شدند و نزدیک دربهای خروجی پنهان شدند .
به جز جان داش و نیمچه استاد که به داخل اتاق رفتند تا قرص ها را عوض کنند .
لی و حدود شش نفر از محافظان مسلح اش ، با خنده و شوخی وارد ساختمان شدند و هر چند نفرشان به سوی اتاق های خود رفتند تا استراحت کنند .
گروه یاغی در سکوت و پنهانی ، بدون سر و صدا از ساختمان خارج شدند .
محافظان گمان می کردند ، همکارانشان به داخل ساختمان آمده اند ، ولی پس از دقایقی با دیدن شیشه شکسته شده متوجه غیبت آن ها شدند ، و متوجه اوضاع غیر عادی شدند ، پس اسلحه های خود را بیرون کشیدند و شروع کردند به جستجوی آن ها ، و صدایشان میزدند ، تا از پنجره شکسته شده ، بیرون را دیدند که یکی از محافظان با دست و دهان  بسته شده ، بر روی زمین افتاده است .
یاغی ها خود را به انتهای باغ رسانده بودند و نردبان طنابی را به بالای دیوار گیر داده بودند و در حال بالا رفتن از دیوار بودند ، ولی هنوز از جان داش و استاد خبری نبود !
جان داش و استاد ، جعبه قرص های ، ضد درد ، بروس لی را از داخل کشو کنار تختش پیدا کرده بودند و قرص های داخلش را با قرص های دست ساز و مرگبار خود عوض کرده بودند و در سر جایش گذاشته بودند که متوجه صدای بروس لی شدند که دارد به اتاقش نزدیک می شود ، بنابراین فرصت فرار را از دست داده بودند ! و در اتاق بروس لی گیر افتاده بودند !
پس هر کدام در گوشه ای از اتاق پنهان شدند ، جان داش پشت پرده ها پنهان شد و استاد خود را پشت مبل پنهان کرد .
اژدها وارد می شود !!
درب اتاق باز شد و بروس لی در حالی که صدای معروف خود را از دهان خارج می کرد ! قدم به داخل اتاق گذاشت و زیر چشمی به اطراف اتاق نگاه می کرد !
زمان بندی عملیات با چند دقیقه تاخیر مواجه شده بود و حالا آن دو در یک قدمی درگیری با بروس لی و محافظان خشمگین و مسلح او بودند .
آیا آن ها موفق به فرار خواهند شد ؟!
آیا در صورت درگیری با بروس لی آن ها قادر به شکست دادن او خواهند شد ؟!
آیا آن ها خواهند توانست از دست محافظان مسلح بروس لی جان سالم به در ببرند ؟!
با یاغی ها همراه باشید تا پاسخ این سوالات را پیدا کنید !
این شما و این یاغی های باغی ، در یک قدمی مبارزه با بروس لی !
جینگ جینگ جینگ ...
همتون می میرید !
دیدگاه کاربران  
0/2000

جدیدترین تاپیک ها:

تقویت مهارت های داستان نویسی جزئیات بیشتر اینجا کلیک کنید.