چشمانم را باز کردم...آوایِ زندگی را دیدم ، موسیقی ای بینظیر که بالا و پایین می شد ، بد و خوب می شد ، صدا برایم کافی نبود ، خواستم آن را لمس کنم ، خواستم آن پستی و بلندی ها را لمس کنم ، لمس کردم، درد را لمس کردم، یئس و ناامیدی را لمس کردم ، غم ، تنهایی، شکست ،
ولی این ها فقط بخشی از رویِ زندگی بود ، من خوشحال بودم، من شاد بودم، من پیروز بودم ،
زندگی، سکه ای دو رو بود ، رویی زلت و خواری و رویی دیگر ، کمال و محبت . من اهنگ زندگی خود را سرودم ، آهنگی که من را تا جایی که هستم و خواهم بود ، تعریف می کند.
این بیداری فقط یک موسیقی است ، تا وقتی که چشمانت را ببندی، سعی کن موسیقی زیبایی از خود در اینجا رها کنی، که شاید ،موسیقی تو ، مسیری ، برای آیندگان باشد