باخودم تکرار میکنم:
_صفر،چهل و دو هفتصد و پنجاه و....
همیشه همینطور بود رقم آخرش یادم میرفت؛تلفن مشکی رنگ در دستم و درحالی که روی صندلی چوبی روبه روی پدر نشسته بودم داشتم شماره خونه ناتیسو میگرفتم.مادرم هنوز نیومده بود خونه ولی تا ده دقیقه دیگه حتما میومد.
دفترچه تلفن رو باز میکنم و بین هزاران شماره نا مرتب و قاطی پاتی دنبال شماره خونه ناتیس میگشتم.
بالاخره پیداش کردم رقم آخرش ۲ بود.
_الو سلام خانم گاردین.
خانم گاردین مامان ناتیس بود و یک ذره،فقط یک ذره فضول بود تا حدی که اگه یه روز خانم تارانی به گلهایش آب نمیداد بهش زنگ میزنه و یاد آوری میکنه به گلاش آب بده.
_سلام فروت جان خوبی؟
_ممنون ببخشید اگه میشه گوشیو بدین به ناتیس.
_عزیزم ناتیس خونه نیست چیکارش داشتی؟
_هیچی کار زیاد مهمی نبود.
_خب اگه مهم نبود که زنگ نمیزدی.
دوباره فضولیش گل کرد.اما شانس آوردم مامان اومد خونه گوشیو بهش میدم به طرف اتاقم فرار میکنم.
☆☆☆
ناتیس با دیدن نقشه سه بعدی دهنش باز مونده.داره به خونه های سه بعدی نقشه نگاه میکنه.
یه دفعه داد میزنه:
_اِاِاِ آپارتمان ما.
و با دست به آپارتمانی دو طبقه و قرمز رنگ که کوتاهتر از بقیه آپارتمان های شهر بود اشاره میکنه.
سریع یه لیوان آب میریزم روی آپارتمان.ناتیس دستمو محکم میگیره و میگه:
_داری چیکار میکنی؟اگه خراب بشه چی؟
_میخوام ببینم مثل اون انیمیشنه هست یانه.
چند دقیقه منتظر میمونم و تو اتاق راه میرم اما اتفاقی نمیفته.
ناراحت به طرف نقشه میرم تا چیز جالبتری توش پیدا کنم که یکهو صدایی منو به خودم میاره...