دیوارهای بی‌نهایت

دیوارهای بی‌نهایت

Writer_crow نویسنده : Writer_crow تمام شده

داستان های مشابه

دین (Dean) از سن 4 سالگی اش با سختی ها و مشکلات مختلف دست و پنجه ...

سلام دوستان این داستان داستان ترسناک هست لطفا دنبال ...

در این‌جا قسمت بسیار کوتاهی از «قصه‌ی آناهیتا» را می‌خوانید ...

پلک می‌زنم. چشمانم تار می‌شوند. از میان هاله‌هایی که به سختی از هم تشخیصشان می‌دهم، جانوری کوچک را می‌بینم که از زیر در خودش را به داخل می‌کشد و به طرفم می آید. زیبا است و در عین حال، منفور. شبیه روباه است، ولی چشمان سفیدی دارد که هیچ کجا شبیهش را ندیده‌ام. به چشمان خالی‌اش چشم می‌دوزم و بی‌اختیار دستم را به سمت سرش می‌برم. به محض اینکه صورتش را لمس می‌کنم، قلبم تیر می‌کشد؛ گویی آن جانور، پنجه‌هایش را با قدرت درون دهلیزهایم فرو کرده است.
ژانرها: تخیلی / داستان کوتاه / دلنوشته
تعداد فصل ها: 2 قسمت
تقویت مهارت های داستان نویسی جزئیات بیشتر اینجا کلیک کنید.