جزوه عشق : شعر نو (ج)
4
36
1
72
آمدم شعری بگم باری دگر
پیدا نشد آن دفترم باری دگر
هر چه گشتم در دو سو پیدا نشد
زین سبب من خسته ام باری دگر
ذوق من خاموش شد در لحظه ای
رفت حرف از خاطرم باری دگر
آن سخن ناکام شد در ثبت خود
پر کشید و رفت ز فکرم باری دگر
این بگفتم تا بدانی راز من
با همه گم شد ز یادم باری دگر
من که عشقی مانده ام در خاطری
هم فراموش گشته ام باری دگر
**
جدیدترین تاپیک ها:
یه سوال
shmsyfatmh032
|
۷ مرداد ۱۴۰۳