جزوه عشق : قصه غم

نویسنده: mohamadrezaeshghiii

فرجام عشقم در سراب آمد به روز
اندک شاد سرشتم ابتدا آمد به سوز

نا به کامی بر گزاف بودن شده
هستی و یاد تو هم پنهان شده

غصه ام بر گریه و آن کار نیست
صبر و طاقت را برایش عار نیست

من که در دنیا ندیدم روی خوش
در همه هستی ندیدم یار خوش

شاید این قصه غم فال من است
به جهان خسته و تنها همه افعال من است

گر نخواهی خوانم این قصه عشق
قصه ای کز ورقش بارد غصه عشق

باید این دل را به ویرانی کشم
در همه احوال سیر نا کامی کشم

اما دلم با بی صدا گوید مرا
صبری بکن صبری بکن آید تو را

عاشق به عشقی نا سر انجامم بدان
آید مرا درد و غمش با هم بدان

**
دیدگاه کاربران  
0/2000

جدیدترین تاپیک ها:

تقویت مهارت های داستان نویسی جزئیات بیشتر اینجا کلیک کنید.