جزوه عشق : شمع و پروانه

نویسنده: mohamadrezaeshghiii

پروانه سوخت و شمع سوخت و من سوختم
بس دیده به باز آمدنت دوختم

باورم نشد پروانه منی
فقط تا لحظه غم یار منی

پس بگو کور شوند پروانه ها
تا نبینند اشک تلخ شمع ها

پروانه نیست گردد به شمع جانی
بلکه آن است گردد به شمع فانی

گویند عاشق و دیوانه شمع است
به تو می گویم این دروغ محض است

باور مکن ز شیدایی کند کار
چرا که منفعت دارد در این کار

که گیرد روشنی از نور جاوید
دل سردش شود گرمی امید

چو شمعی مرد و رفت سوی خموشی
دگر باری ندارد بر ز دوشی

اگر دانستی آن حرف دلش را
بگفتی این سخن های خودش را

این مسیر چرخش دیوانه وار
از برای عادت است دیرینه وار

پس تو گویی مردنش از بهر چیست
پس بگویم تا بدانی سر چیست

چون که دارد او طمع بسیار کال
از برای گرمی و نور و جلال

پس شود همره این شمع کبیر
تا که شاید ببرد فیضی نه دیر

تا که شمعی می شود سرد و فنا
می شود عشقی جدا آری جدا

**
دیدگاه کاربران  
0/2000

جدیدترین تاپیک ها:

تقویت مهارت های داستان نویسی جزئیات بیشتر اینجا کلیک کنید.