طلب سکوت امواج مدامی باز نشستم
تو دیدی ز سر شب تا صبح دمی باز نشستم
به خامی همه گفتم همه اسرار به دریا
خروشان شد و گریان ولی باز نشستم
بگفتم تو که از عالم و آدم به کناری
مرا بین که ز هر یار دمی باز نشستم
به چشمم نگر و بارش اشکم
به تسلیم به ساحل بسی باز نشستم
بگفتا که منم دیده دنیای جفا کار
که تا یاد مرا داد بر این موج همی باز نشستم
من از کار فلک بر خود ناچیز نگریم
که از حال تو من چنین غمی باز نشستم
بگفتم که به عشقی نگرانم و تو دیدی
تو دیدی ز سر شب تا صبح دمی باز نشستم
**
سروده های قدیمی ،
مربوط به سال ۱۳۷۳ ،
تماما تقریر شد ،
تعدادی سروده جدید (ج) ،
در بین آن تقدیم شد ،
مابقی دیگر جدید در محضرم
این تو و این خط خطی بر دفترم
پس بیا بر یک دگر عاشق شویم
بلبلی عاشق شوی دُر پیکرم
&
زمستان ۱۴۰۲ R.E
@&@