که شاید بشوید ز سر تا به پای همه ننگ و نکبت از این بد سرای
همه غرق در پستی و ابتذال همه سخت در جنگ و جدال
یکی کشت دیگری از هوس و آن یک شده برده نفس
یکی تیغ میزد بهر خدا یکی سخت می شد ز شیطان جدا
ز موی سر و تا به پا همه جای جنگ و ریا
رسید خون به بالا تنه سواری هزاران بزد یک تنه
بجوشد ز بالا و خاک همه خون ز دیر مغاک
یکی نوح می خواست به کشتی گری که جان در برد ز وحشی گری
نه بابا پسر داشت نه دخت همه خلق گویی گشته لخت
ز فرزند و عقل و حواس تهی از محبت به هم ناسپاس
ببارید و بارید و خون برفت برتر از چهل ستون
یکی گرد زاگرس نشین به گیسو درید ابر کین
تمامی ندارد سخن از پی اش تو گویی جهان نو شده از پس اش
چو ابر بارش از سر گرفت همه آب پاک جای خون را گرفت
چو شلاق می زد به گیسو به ابر که چند پاره شد جان ابر
همه آب جاری ز کوه بلند چو گرد ژیان برجهید از کمند
سرازیر سیل وار سوی دشت بروبید هر چه بود از بدی و پلشت
خروشان دل رود غرش بکرد به ریز و درشت در مسیر کج نکرد
به راهی که دریا بود انتها همانی کز اول بود ابتدا
به دریا بریخت بد دلان را همه جهان قلب خود باز کرد بر همه