بوی تو : پارت: 1)#به_قلم_زندگی

نویسنده: naznynzhrazybndh


فکر کردن به گذشته فقط حالمو خراب

 میکنه. گذشته ای که توش فقط پر بود از

 اجبارر گذشته ای که داره ایندمو هم خراب

 میکنهـ. 
#فلش_بک

تا جایی که یادمه 6سالم که بود پدر و

 مادرم رو از دست دادم بعد از اون رفتم

 خونه پدر بزرگم پدر بزرگی که اوازه ثروتمند

 بودنش تو کل شهر پیچیده بود. 

18سالم که شد با اجبار پدر بزرگم منو

 ارمان پسر شریک پدر بزرگم به زور و اجبار باهم

 ازدواج کردیم. همیشه پیش خودم میگفتم

 من دخترم من نمیتونم نه بگم و باید مثل

 تو سری خور ها فقط بگم چشم اما اون که

 میتونست مخالف کنه بلاخره مرد بود و

 مشکل این بود که بین دو جنس همیشه

 یه تبعیض بود همین تبعیضی که منو وادار

 به ازدواج با مردی کرد که 8سال ازم بزرگتر

 بود مردی خشک سرد جدی مغرور

و متاسفانه شاید اگر پدر و مادرم بودن من

 میتونستم دانشگاه برم و با عشق ازدواج

 کنم. ههه خنده داره دلارا معتمدی نوه ی

 حاج علی معتمدی بی سواد باشه


دیدگاه کاربران  
0/2000

جدیدترین تاپیک ها:

تقویت مهارت های داستان نویسی جزئیات بیشتر اینجا کلیک کنید.