باز گشت به خانه 

راز نقاشی : باز گشت به خانه 

نویسنده: mr_ahn_ir

یک ماه گذشت، خانواده به کلیسا رفتن مادر خانواده پسرش رو روی صندلی دید کمی ترسید اما فکر کرد که توهم زده است . خانواده ی آدام سعی کردند پولی جور کنند تا یک خانه بخرند . روزی مردی که خانه را خرید به پدر خانواده زنگ زد و خانه را قبول نکرد و خواست پولش را پس بگیرد مرد میگفت صدا های عجیبی از اتاق میاید . خانواده خواستند یک جنگیر به خانه بیاورند تا قضیه را تمام کنند ، جن گیر که خواست کارش رو شروع کنه چند وسیله روی میز گذاشت و سعی کرد با روح مرد ارتباط برقرار کند ، بالاخره روح رو احضار کرد و سعی کرد روح را از خانه بیرون کند ناگهان جنگیر بی هوش شد . خانواده خیلی ترسیدند ولی چاره ای نداشتند . مادر حرفی که بچه اش زده بود را به یاد آورد که بچه گفت دوستم میگوید روح پیرمرد روانی  اینجاست و هر لحظه ممکن از یکی را به قتل برساند . مادر پدر ناچار چند روز تو خونه  ماندند هرروز خیلی بد تر میشد که مادر پدر خانه رو آتیش زدند . جسد پسرشان را آتش زدند و همه چیز را دست نخورده نگه داشتند .  دیگر آن خانه و پسرشان را فراموش کردند ، پولی جور کردند و خانه ی جدید خریدند. یکسال گذشت ماجرا تموم شده بود که ناگهان مادر خانواده پسرش را جلوی چشمش دید ، اما این دفعه مثل همیشه نبود توهمی در کار نبود مادر خیلی ترسیده بود و بچه خیلی آروم و بی خیال داشت بازی میکرد. پدر که ترسیده بود ، گفت که اگر روح پسرشان است کاری نداشته باشند و زندگی عادی خودشان رو کنند . خواستند که پسر را به کلیسا ببرند ، اما او نمیخواست بیاد که مادر و پدر مجبورش کردن . پسر که روی صندلی نشسته بود ناگهان آتیش خورد ، انگار که چیزی نشد هیچ کس آن صحنه را ندید و فکر کردند که مادر و پدر روانی شده اند،ولی شاید حقیقت داشت که پدر و مادر روانی شده بودند .
دیدگاه کاربران  
0/2000

جدیدترین تاپیک ها:

تقویت مهارت های داستان نویسی جزئیات بیشتر اینجا کلیک کنید.