چشم هایی که روزی عاشقت بود : فصل ۲

نویسنده: ftimaw_27

وسایلمو جمع کردم کمتر از دو ساعت دیگه پرواز داشتم، مامان و بابا رو بغل کردم و حتی نخواستم تا فرودگاه باهام بیان که دل کندن برام سخت باشه. 
تو تاکسی نشستمو سرم و به شیشه ماشین تکیه دادم و به اهنگی که داشت میخوند گوش میدادم: 
"بگذر ز من ای اشنا چون از تو من دیگر گذشتم، 
دیگر تو هم بیگانه شو، چون دیگران با سر گذشتم! 
میخواهم دیگر عشقت در دل بمیرد میخواهم تا دیگر در سر یادت پایان گیرد؛ هر عشقی میمیرد خاموشی میگیرد عشق تو نمیمیرد" 
غرق تو اهنگ شده بودم که با صدای راننده به خودم اومدم
_خانم رسیدیم این دستمال هم خدمت شما.. 
متوجه اشکای رو گونم نشده بودم تشکر کردم و پیاده شدم. 
بعد از چند دقیقه پروازمو اعلام کردن، رفتم و نشستم تو هواپیما و منتظر بلند شدن پرواز بودم. 
همه که نشستن و مهماندار توضیحات لازم و داد هواپیما بلند شد. 
به پنجره ی کوچیک زل زده بودم و حال عجیبی داشتم. 
ولی دیگه یه وکیل بودم و بخاطر پیشرفت تو کارم مهاجرت کردم و همه چیز رو رها کردم! خود را بنویسید
دیدگاه کاربران  
0/2000

جدیدترین تاپیک ها:

تقویت مهارت های داستان نویسی جزئیات بیشتر اینجا کلیک کنید.