ناگهان صدای جیر جیر کرکنندهٔ چنگناله ها از دور دست به گوش رسید برای لحظه ای تمام حیوانات شروع به جیغ کشیدن کردند و در سر تا سر حیاط روانه شدند . رهام از شدت هیاهویی که در حیاط قصر رخ داد به سرعت دستانش را روی گوش هایش گرفت. اما تندر تنها با چهره ای وحشت زده به آسمان نگاه کرد......
اگر چنگاله ها در نزدیکی شهر فالکی بودند یعنی خطر وحشتناک تر و زود تر از آنچه که آنها فکر میکردند در کمینشان بود. آنها باید هرچه سریع تر راز داستان های مختلف را پیدا میکردند و آنها را درکنار هم میگذاشتند.!!!