دوهفته بعد
روزنامه هفتگی خون:
دو هفته است که خبری از قتل های جدید در شهر نیست ، شهر به تازگی احساس امنیت پیدا کرده آیا جراح سیاه از کارش پا پس کشیده؟ دنبال مقتول جدیدی میگردد؟ هیچکس اطلاعی ندارد، کاراگاه احمدی مسئول این پرونده هنوز جوابی برایش ندارد برخی از مردم بر اینباورن که او به حد کافی تلاش برای پیدا کردنشان نکرده.
کاراگاه شیری روزنامه را جمع میکند و ادامه میدهد:
این روزنامه پر از چرت و پرت البته که ما تموم تلاشمونرو میکنیم.
صدای ضربه از در به گوش رسید در باز شد ، مردی با هیکل درشت با سری صاف مانند آینه با سیبل های چخماقی بزرگ وارد شد با صدای خشن و لحن قوی ولی ارام و با طمانینه صحبت میکرد او مرد تناقضات بود شروع به صحبت کرد:
من از اداره مرکزی اومدم اداره دستور داده که توی قتل های جدید نظارت کنم بهتون تا ایناتفاقات سریع تموم بشه.
حکمش را از جیبش بیرون آورد و به کاراگاه احمدی نشان داد؛ کاراگاه احمدی ان را خواند و تاییدش کرد.
از بیرون سربازی شتابان آمد احترام نظامی گذاشت و ادامه داد : کاراگاه همین الان باید به جلوی درب اصلی بیاین .
کاراگاه احمدی: چیشده مگه؟
_ نمیدونم قربان فقط به من دستور دادن سریع شمارو خبر کنم.
هر ۴ نفر به دنبال سرباز به راه افتادند به جلوی در که رسیدند ۳ جعبه پلاستیکی را دیدند که کسی جرعت نزدیک شدن بهشان را نداشت کاراگاه احمدی به سمت سرهنگ دل آرام رفت:
چه اتفاقی افتاده سرهنگ اینا چیه؟
_این جعبه ها قرار بود یسری وسایل واس بخش اداریمون باشه وقتی یکی از سرباز ها توش رو نگاه کرد سر دو شخص رو دید و از اونجایی که این به بخش شما مربوط میشه گفتمسریع صداتون کنم.
کاراگاه احمدی به همراه شیری به سمت جعبه ها رفتن در جعبه اول را باز کرد دو سر درونش قرار داشت هر دو زن بودن موهای سرشان بهم بافته شده بود، کاراگاه احمدی دستی به سر و صورتش کشید بعدش سرفه کنان عقب رفت اما کاراگاه شیری در جعبه های بعدی را باز کرد بدن های تیکه تیکه شده که درون جعبه ها پخش شده بود. همه افراد حاضر در تعجب بودند که چگونه کاراگاه شیری اینگونه خون سرد و آرام خودش را نگه داشته ،درون جعبه سوم نامه ای بود آن را برداشت بعد به گروه جرم شناسی اطلاع داد که سریع اجساد را منتقل کنن و اطلاعات اشخاص رو در بیارن سپس به کنار کاراگاه احمدی رفت نامه را به او داد، مرد سبیل چخماقی که چشمانش پر از اشک شد بوده سعی کرد آرامش خودش را حفظ کند و به کارآگاهان نزدیک تر شد نفس عمیقی کشید و صبر کرد کاراگاه احمدی نامه را باز کرد نامه با دست نوشته بود ولی با خون که احتمال میداد خون آن بندگان خدا باشد بعدش شروع به خواندن کرد:
من اينجایم مرا بیابید من پر از جنونم مرابیابید من دیوانه ام تا قتل ها بعدی بدرود.
با عشق هرج و مرج
نامه را به اعضای جرم شناسی داد و بعد همه در سکوت منتظر ماندند کسی توان سخن گفتن نداشت پدیده عجیبی بود و هرگز چنین چیزی مشاهده نشده بود چند ساعتی گذشت نتايج اولیه از نامه امد.
مسئول جرم شناسی:
نامه قطعا با خون اجساد نوشته شده اثر انگشتی روی نامه پیدا شد که با اجساد همخوانی نداشت.
مرد سیبیل چخماقی: چقدر احتمال داره که اونقدر قاتل خنگ باشه که با دست خودش بنویسه که اثر انگشتش بی افته روی نامه .
شیری: یا ممکنه یه سرنخ باشه واسمون مثل فیلم سون فینچر تو اونم یه همچین چیزی رو داشتیم و ببخشید من چی میتونم شمارو صدا کنم؟
_ آبتین هستم میتونی منو آبتین صدا کنی.
احمدی : نظریه جالبیه ، به مسئول جرم شناسی نگاهی می اندازد میتونی برام اطلاعات اثر انگشت رو در بیاری؟
_از قبل در آوردم
پرونده درون دستش را به کاراگاه احمدی میدهد و ادامه میدهد شخص یه دختره ۳۰ ساله است و مثل اینکه تنها زندگی میکنه تمومی چیزایی که لازمه توی اون پرونده نوشته شده به همراه عکسش.
احمدی : ممنونم
و مسول جرمشناسی محل رو ترک میکند.
شیری: خب سریع بریمسر وقتش شاید چیزی دستگیرمون شد.
احمدی :موافقم و بنظرم شما هم باید بیاین اقای آبتین.
_ البته که میام من قراره کمک کننده باشم تا این مسائل سریع تر تموم بشه .
همگی به همراه ۳ مامور به سمت محل مورد نظر رفتند.........