شده تمام روزهایی که قهقهه زدی، یادآوریش بشن زجر درونیت� ...
همانطور که به طرف آشپزخانه میرفتم، گفتم:« به نظر من، دنیا ...
دستم را روی پاهای برهنه و زخمیام که رد طناب دور مچهایش ...
آیا از گزارش این داستان اطمینان دارید؟
برای "" باید وارد حساب کاربری خود شوید.