هفت پنی : The meet

نویسنده: t_parsa_razeghi

نسیمی ملایم وزید ، ریموند از آن مکان بیرون رفت و به قصر نزد پرنسس پاتریشیا رفت از پلکان سنگی قصر بالا رفت دو سرباز جلوی در ورودی نیزه به دست ایستاده بودند نیزه هایشان را کنار زدند ریموند وارد اتاق پرنسس پاتریشیا شد زره اش را در آورد روی تخت نشست دستی بر روی پیشانی ی پاتریشیا کشید پرنسس کوچک لباسی ساده سفید با گل دوزی هایی روی آستین هایش به تن داشت ریموند آه کشید با خود گفت :(( چرا تو هشت سالگی داره عذاب می کشه یعنی خداوند این رو خواسته ؟)) شمعی روی میز کنار تخت پرنسس قرار داشت که صورت پرنسس را روشن کرده بود پادشاه گریگوری. ¹ وارد اتاق شد شنل پشمی سفید اش را در آورد و به دسته صندلی آویزان کرد سپس روی صندلی نشست و به دعا کردن پرداخت پرنسس دیگری به اسم کارولین به همراه ملکه فرانسیس به تماشای پاتریشیا پرداختند.کارولین.² به صورت تقریبا مرده ی خواهرش نگاه انداخت صدای تق تق در آمد همه از جا پریدند ریموند مکث کرد همه به در خیره شده بودند دوباره صدای در زدن آمد صدای وزیر جاناتان خیال ملکه فرانسیس را راحت کرد گفت : ((ریموند چرا در رو باز نمی کنی ؟ ))
ریموند در را باز نفسش بند آمد وزیر به همراه یک لشکر از سربازان مورومی بود سر جاناتان³. را بریدند و به داخل حمله ور شدند در شکم ریموند شمشیر فرو رفت و جانش را از دست داد تیر به سینه پاتریشیا خورد و او هم از دست رفت فرانسیس به همراه کارولین پا به فرار گذاشتند در پشت فرانسیس تیر خورد برای کارولین صحنه غمناکی بود (( مامان مامان )) 
(( فرار کن همین حالا )) 
(( مامان نه من هیچ جا نمیرم ))
(( برو برو ، گفتم برو ! )) 
تیر دیگر در شانه ی کارولین خورد اما با وجود درد فرار کرد و از دید محو شد ......


1.Gregory
2.Caroline
3.Jonathan
دیدگاه کاربران  
0/2000

جدیدترین تاپیک ها:

تقویت مهارت های داستان نویسی جزئیات بیشتر اینجا کلیک کنید.