چرخه تاریکی : قسمت اول:خانه مادربزرگ

نویسنده: ghaffarisamiyar

توی خونه مادربزرگیم.توی حیاط خوشگلش که یه گوشه اش یه دستشویی قرار داره و یه گوشه اش باغچه کوچولو!فضای دیگه خالی هم بچه ها باهم بازی میکنن. مادربزرگ حلوا ایی که تازه پخته رو میزاره رو میز و با لحن گرمی میگه:بیاین بخورین!اگه بد شده ببخشید دیگه پیر شدم.
_نه بابا این چه حرفیه!
مامانم  یدونه میخوره و میگه:به به!به به!دستت طلا مادر جون!عالیه!
_واقعا؟بزار منم یدونه بخورم!به به!عالی!
مادربزرگ:بچه ها دیگه بشینید زمین!خسته نمیشی تو آرمان؟
_نه مامان بزرگ!ما فقط اینجا بهمون خوش میگذره!
دایی سعید و بابابزرگم ناصر وارد خونه میشن.دایی سعید،دایی خیلی جنتلمنی هست!با اون کت بلند مشکی!ریش های بلند و لباس تمام مشکی.
دایی سعید:آرمان بیا این وسایل رو ببر داخل!
مادربزرگ:پسرم سعید!برو یکم گوجه و خیار بگیر میخوام سالاد شیرازی درست کنم.
دایی سعید:یه لیوان آب بخورم الان میرم.
بابابزرگم خیلی بابابزرگ مهربون و دلشادی هست.گیلانی هست و لباس گیلانی شو همیشه میپوشه.تنبک زنی بلده و میاد و برامون با شادی تنبک میزنه و شعر گیلانی میخونه.ماهم دست میزنیم و شادی میکنیم.
دایی سعید از خونه خارج میشه و میره برای خرید وسایل سالاد شیرازی.ماهم با بچه ها میشینیم استوپ هوایی بازی میکنیم. مامان بزرگ ۴ تا نوه داره و ۳ تا بچه. ۳ تا بچه مامان بزرگ میشه عاطفه مامان من و آرمان،دایی سعید که مجرده،دایی مجید و دخترش پریسا و پسرش مهدی. شب میشه و همه دورهم توی سفره جمع میشیم. دست‌پخت مامان بزرگ حرف نداره! امشب برامون قرمه سبزی و فسنجون پخته. از سالاد شیرازی براتون نگم.سر سفره بابابزرگم گیلانی میخونه و دایی مجیدم که اونم به اندازه دایی سعید جذابه با موهای فر و ریش های بلند و پرپشت با پیراهن سیاه و شلوار توسی پا میشه و برامون میرقصه.دایی مجید خیلی گرم تر و شادتر از دایی سعیدم هست. ما دست میزنیم و شادی میکنیم. شام رو میخوریم و خانوما که مامان بزرگم و پریسا و مامانم و زن دایی مریمم میرن تو آشپزخونه و باهم گرم صحبت میشن.بچه ها هم میرن و بازی میکنن.دایی سعیدم با بابام که خیلی تیپ ساده و موهای کم و ریش کم داره باهم در مورد ملک و املاک و زمین صحبت میکنن.دایی مجیدم هم با بابابزرگم در مورد ساز و تنبک صحبت میکنن. آخر شب ساعت ۱ میشه،من و مامانم و آرمان و بابام و دایی مجید و زن دایی و بچه هاش به خونه میریم.
سعید میره می‌خوابه و باباهم همینطور ولی مامان بزرگ ظرف هارو میشوره و خونه رو نصف شب تمیز‌ میکنه.

دیدگاه کاربران  
0/2000

جدیدترین تاپیک ها:

تقویت مهارت های داستان نویسی جزئیات بیشتر اینجا کلیک کنید.