•چو مین، چو مین بیدار شــو. بیدار شو.
+اهم... خیلی خب الان بلند میشم.
راستی نهار چی داریم... .
•بیا پایین متوجه میشی.
+مامانـــــــــــــ...
خیلی خب برو پایین منم زود میام.
برو.
چو مین قرار بود امروز با مین هو ملاقات کنه.
و در این باره دل تو دلش نبود.
ولی این فکر که اون روز بهش دروغ گفت که بارون نیومده بود تا یجوری بپیچونتش از فکرش بیرون نمیرفت.
احساس میکرد با یه ادم عوضی داره حرف میزنه اما لحن حرف زدن مین هو همچین چیزی نمیگفت.
او به مین هو گفته بود که اگر تا نیم ساعت من را ندید روی تلفن همگانی یک پیغام بگذارد (روی دیواره هایش چیزی بنویسد.) ساعت قرار داشت نزدیک میشد چو مین بعد خوردن غذا به سمت اتاقش امد لباسی بسیار بلند اما بسیار زیبا پوشید لباسی پوشیده بود اما بر خلاف تصوراتش در ان لباس بسیار زیبا شده بود
وقتی به مقصد رسید خبری از مین هو نبود که نبود . احساس میکرد که مین هو میخواهد او را اذیت کند.
ولی هنوز نا امید نشده بود
بعد از چهل دقیقه به سمت تلفن همگانی رفت.
روی دیوار ها پر از نوشته هایی بود که دانشجو ها برای دوست های خودشان نوشته بودند.
یکی از انها بسیار قدیمی بود.
نوشته بود:
ایندفعه هم من یک ساعت منتظر ماندم اما تو نیومدی همیشه انقدر بد قولی یا میخوای منو بزاری سر کار
ولی میخواستم بگم من امدم اما خبری از تو نبود.
مین هو
برای چو مین
سال 1999
چو مین با خودش گفت
+احتمالا دیونه شده چون من...
صبر کن نکنه دیشب امده و ایناره نوشته.
بعدم ما الان سال2024هستیم این پسره ی دیونه چی میگه.
بعدش گوشیشو از کولش در اورد و از یک عکس گرفت.
به سمت خانه رفت و رادیو رو روشن کرد
+هی مین هو اونجایی.
_هی تو... واقعا جرعت میکنی دوباره با من حرف بزنی امروزم نیومدی که.
+هی کی گفته من امروز امدم و نوشتت هم دیدم.
_چرا داری دروغ میگی.
اگر اونجا بودی پس من چرا تورو ندیدم
+تو چه سالی وارد دانشگاه شده.
_من وردی نود پنجم
+امای گاد
_چی..
+یعنی تو بیست ساله که دانشجویی.
_چرا چرت میگی من کلا چهار ساله که دانشجو هستم.
+هی منو اسگل فرض کردی الان سال 2024 میفهمی چطور واقعا ادم اشغالی هستی منو چی فرض کردی واقعا که.
_چیزی خورده تو سرت الان 1999
میتونم برم ازت بخاطر حرفات شکایت کنم.
+هی اصلا شمارتو بگو ببنم.
_باشه بزن........
+مشترک مورد نظر در دسترس نمی باشد.
هی این شماره مال بیست سال پیشه انقدر منو بازی نده.
ادامه دارد