به جرم عاشقی : عنوان

نویسنده: motahharehbaghany

پارت :۱٣

سرم رو توی دستم گرفتم. 
- پیدا کردن من راحت تر از تو بود سهیل؛ اگر منو پیدا می کردند تو هم پیدا می کردند. من رفتم که تو دست و پات نباشم و وجودم برات دردسر نشه نه اینکه...
سکوت کرده بود و نگاهم می کرد؛ چشمای اشکیم رو بهش دوختم
- می تونی منو بفهمی سهیل؟ 
ماشین رو مجدداً استارت زد و روشن کرد.  
- ای کاش همه چیز روبهم گفته بودی و جای من تصمیم نمی گرفتی نفس! 
- کجاداری میری ؟
- خونه.
- نه سهیل خوا...
دستش رو روی لبش گذاشت 
- هیچی نگو نفس! میدونی با تصمیم احمقانه ای که گرفتی چی به سر من و دل بیچارم آوردی؟ دو سال تمام بی خبری از تو باهام چیکار کرد؟ 
- سهیل! 
-دیگه نمیزارم با بچه بازی هات زندگیمونو نابود کنی نفس! نمیزارم! 
 رومو ازش برگردوندم و سرم رو به شیشه تکیه دادم. قانع کردنش غیر ممکن بود؛ سهیل نمی تونست من رو درک کنه. این عشق پاک رو ستایش می کردم اما  از لجاجت و خودخواهی سهیل هم می ترسیدم!
-دیوونم کردی نفس!نریز اون اشکارو لعنتی! 
با حرف سهیل به خودم اومدم و دستی به صورتم کشیدم و اشک هام رو پاک کردم... 
دیدگاه کاربران  
0/2000

جدیدترین تاپیک ها:

تقویت مهارت های داستان نویسی جزئیات بیشتر اینجا کلیک کنید.