به جرم عاشقی : عنوان
0
4
1
36
پارت :١٨
از بی قراری های سهیل که مسببش خودم و خودخواهی های بابا بود؛قلبم مچاله شد.
شک وتردیدم رو کنار گذاشتم و به نفع قلبم کنار کشیدم!
- اینبار هر اتفاقی که بیفته تا آخرش می مونم و نمیزارم گذشته لعنتی تکرارشه سهیل !
لبخندی زدو طره ای از موهام رو پشت گوشم انداخت
چند دقیقه بینمون سکوت بود که سکوت بینمون رو شکست.
-راستی نفس. وقتی که رفتی وسیله هات رو هم با خودت برده بودی ؛ ولی حالا که برگشتی بهتره بری و اونارو رو هم با خودت بیاری.
- نمی تونم اینکارو کنم سهیل.
-چرا؟
- مجبور شدم وسیله هایی که با خودم برده بودم و بهشون بدم تا بتونم برای یک مدت اونجا باشم ومثلا زندگی کنم.
دندون هاشو به هم سابید و از رو تخت بلند شد؛ به سمت میزش رفت و برگه و خودکاری به سمتم گرفت
- ادرس اون خراب شده ای که این مدت توش زندگی می کردی و برام بنویس نفس!
با حرفی که زد رنگ از رخم پرید.چطور می تونستم آدرس اون آشغالدونی رو که ازش فرار کردمو به سهیل بدم؟
جدیدترین تاپیک ها:
یه سوال
shmsyfatmh032
|
۷ مرداد ۱۴۰۳