به جرم عاشقی : عنوان
0
4
1
36
پارت :٢٠
مقابلم وایساد؛ دست هاش رو دو طرفم روی دیوار گذاشت و مانع حرکت کردنم شد.
-و. ولم کن سه. سهیل!
قلبم از ترس بی مهابا تو قفسه سینه ام می کوبید! سهیلی که مقابلم وایساده بود با سهیل عاشق و مهربونی که میشناختم خیلی فرق داشت!
با فریادی که کشید چشمام رو بستم و آب دهنو به زحمت قورت دادم.
- ولت کنم؟ میکشمت نفس!
سکوت کرده بودم که از بین دندون های چفت شده اش غرید
- هنوزم باورم نمیشه زنم تو این مدت تو اون خرابه با یک مشت معتاد و نئشه زندگی کرده باشه!
با ترس به چهره آشفته و عسلی های به خون نشستش نگاه می کردم که به سرتام نگاه تحقیر آمیزی انداخت
-حیف که به خاطر تو بی لیاقت مهتاب رو از خونم بیرون کردم! لیاقت تو همون آشغالدونیه که مجبور بودی برای دو قرون پول...
سکوت کرد و عصبی نفسش رو بیرون داد.
صداش تو گوشم پیچید. مهتاب؟منظورش همون دختریه که باهاش ازدواج کرده بود؟ یعنی از اینکه به زندگیش برگشتم پشیمونه؟
-لالمونی گرفتی نفس !
هنوزم نمی خوای چیزایی که ازم مخفی کردی و بهم بگی؟نه؟
جدیدترین تاپیک ها:
یه سوال
shmsyfatmh032
|
۷ مرداد ۱۴۰۳