به جرم عاشقی : عنوان
0
7
2
49
داستان :به جرم عاشقی
پارت : ٣٩
نگام روی برگه آزمایشم ثابت مونده بود که گوشیم زنگ خورد؛ برگه رو، روی اپن گذاشتم و گوشیمو برداشتم.
شماره ناشناس بود؛تماس رو وصل کردم و روی مبل نشستم.
صدای شادسهیل تو گوشی پیچید
- سلام. خوبی؟
- سلام.مرسی.جانم؟
- رفتی دکتر؟
- دکتر؟
- نرفتی؟ آخرش از لج و لجبازی هات دیوونه میشم نفس!
آماده باش؛ تا نیم ساعت دیگه میام خونه خودم می برمت!
-نمی خواد سهیل؛ خودم رفتم.
هول شده پرسید
-چیشد؟ بارداری نفس؟
لبم رو به دندون گرفتم تا صدای خندم بلند نشه
- نه!
نفسش رو با خنده ای مصنوعی بیرون فرستاد.
چند ثانیه ای بینمون سکوت بود؛ طاقت نیوردم و دهن باز کردم تا خبر بارداریمو بهش بدم که گفت
- باید برم؛ بعداً بهت زنگ میزنم نفس.
چشمام رو با حرص روی هم گذاشتم
- باشه برو!
خداحافظ.
- خداحافظ عزیزم!
تماس رو قطع کردم و گوشی رو روی مبل انداختم...
جدیدترین تاپیک ها:
یه سوال
shmsyfatmh032
|
۷ مرداد ۱۴۰۳