به جرم عاشقی : عنوان
0
7
2
62
پارت :۴٩
با چشم های نمناکم نگاهش می کردم که چشم هاش رو بست و نفسش رو عصبی بیرون فرستاد.
-این حرفای احمقانه چیه میزنی نفس؛ این بچه میوه عشقمونه؛ چرا نخوامش دیوونه!؟
از تفاوت حرفاش با کاراش بی اختیار پوزخندزدم که از چشمش پنهون نموند!
سرش رو متاسف تکون داد وبا لحن دلخوری گفت
- چی درباره من فکر کردی؟!
فکر کردی انقدر پست و عوضیم، که زن باردارم رو به خاطر اینکه بچش دختر نیست رهاش می کنم آره؟!
- نه. من این...
عصبی خندید
- این فکر رو نکردی؛ پس اون لرزش صدای کوفتیت، وقتی که میخواستی جنسیتش رو از دکتربپرسی برای چی بود!؟
خجالت زده و پشیمون نگاهش می کردم که حرصی گفت
- دلم می خواد خفت کنم تا یاد بگیری انقدر چرت و پرت نگی نفس!
- سهی
لبخند بدجنسی زد و حرفم رو قطع کرد
-نچ. باید حرفت رو جبران کنی و از دلم در بیاری!
ریز خندیدم
-جبران کنم و از دلت در بیارم؟!
- اهوم
- آخه چجو...
با دیدن برق نگاه شیطنت آمیزش، فهمیدم که کارم تمومه و قراره سهیل تلافی حرفام رو بدجوری سرم دربیاره!