به جرم عاشقی : عنوان
0
8
2
62
پارت :۵٢
- نه!
نوید با پوزخند به سهیل نگاه می کرد که ادامه داد
-کسایی که شهادت دادند؛ فکر می کنند به خاطر حفظ جون زن و بچم حاضر شدم بکشمش؛ ولی من این کار رو نکردم!
نوید، به من اشاره کرد و فریاد کشید
- دروغ میگه؛ این عوضی، خواهر احمقم رو عاشق خودش کرد که بتونه به بابام نزدیک بشه و بکشتش!
تلخندی زدم.
نوید، میخواست با دروغ هاش حکم مرگ سهیل رو امضا و کار ناتموم بابا رو تموم کنه!
از جام بلند شدم؛ مقابلش وایسادم و نگاه نفرت بارم رو بهش دوختم
- این چرت و پرتا چیه که میگی؟!
خودت میدونی بابا از سهیل کینه داشت و قصد داشت بکشتش پس چرا الان...
باسیلی محکمی که بهم زد حرف تو دهنم ماسید.
- خفه شو دختره چشم سفید؛کارت به جایی رسیده به خاطر این بی همه چیز تو روی داداشت وایستی؟!
با لبخند کجی نگام کرد.
-خودم طناب دار رو گردنش میندازم نفس!
از تصور حرفش دلم لرزید!
- ساکت باشید و نظم دادگاه رو بهم نزنید!
چشم های اشکیم رو ازش گرفتم و به سهیل نگاه کردم.
- توی اظهاراتتون به این اشاره کردید که مقتول شما و همسرتون رو تهدید می کرده؛ آیا شاهدی به جز همسرتون برای اثبات ادعاتون دارید؟