به جرم عاشقی : عنوان
0
6
2
62
پارت : ۵٣
-نه؛ شاهدی ندارم.
ترس از قصاص شدن سهیل و رسیدن نوید به هدف کثیفش، نفسم رو به شماره انداخت!
- شاکی پروندتون آقای نوید خسروشاهی درخواست اشد مجازات رو دادند؛ اگر قبل از صادر شدن حکم قصاص، در این زمینه دفاعی از خودتون دارید؛ بیان کنید!
صدای نوید تو گوشم پیچید
- خودم طناب دار گردنش میندازم نفس!
پاهام سست شد؛ توان ایستادن رو از دست دادم و روی زمین سقوط کردم.
- نفس!
مقابلش زانو زدم و گوشه پالتوش رو تو دستم گرفتم.
- بی انصاف! به بچم رحم کن؛ ازش بگذر؛ خواهش می کنم نوید!
با بی رحمی گوشه پالتوش رو از دستم کشید؛ نگاه سرد و یخیشو بهم دوخت و خندید.
- فکر کردی بچه اون آشغال برای من ارزشی داره که ازم می خوای به خاطر اون ببخشمش؟!
-بلند شو از رو زمین لعنتی؛ به خاطر من التماسش رو نکن نفس!
قاضی نگاه ترحم انگیزی بهم انداخت
-آقای خسروشاهی،به خاطر خواهرتون هم نمی خواین رضایت بدید؟
- نه؛ رضایت نمی...
- من کشتمش!
با شنیدن صدای زنانه آشنایی، نگاهم رو از مرد سنگی روبه روم گرفتم و رد نگاه مات زده سهیل رو دنبال کردم...