سرنوشت دو مزه : عنوان
0
5
0
9
ᑭᗩᖇT_۶<!--/data/user/0/com.samsung.android.app.notes/files/share/clipdata_240926_235536_112.sdoc-->
وگلپری خانم رفت و درو بسته که من دنبالش رفتم که ساواش داد زد
ساواش:وایسا الان میارن اونقدر گرسنت
ساناز:میله خودم بالا باشم یا پایین به تو ربطی نداره
بهتره ازش فرار کنم تا بحث باز نکن که من رومو ازش گرفتم سمت در رفتم که یکی محکم منو از دستام گرفت و کشید سمتش و منو با دست دیگرش دو بغلش فقل کرد
ساناز:ساواش ولم کن کری نمیشنویی ولم کن
ساواش:نمیبینی اولین بارت بهم گفتی ساواش خیلی اسم از دهنت جذابه
سمت گوشم امد و منو کلا در بغلش کشوند و گفت
ساواش:مادرت تن شو به هرکی میفروشه با اینکه ازدواج کرد و تو من ساواش اریام تنو به من نفروختی مادرت یه ج.ن.د.س.ت و تو نه عشقم من
که انگار یه سیخ داغ وارد قلبم کرد که بغض محکم تو گولم شد و بهش گفتم
ساناز:من کالا نیستم تا فروختیگی تو باشم فهمیدی اگه مادرمن ج.ن.د.س.ت چطوری با مادر یه دختر ج.ن.د.ه میخوایی ازدواج کنی
ساواش:من عاشقم اگه تو ج.ن.د.ه باشی باهات ازدواج میکردم فهمیدی دختر جون میگم چطوری سکوت کردی ها چطور با اینکه مادرت با دوست بابات رابطه داشت ها چطور
این حرفش منو نابود کرد نابود کرد که نتوانستم خودم کنترل کنم و گریه هام ریختن و داد زدم
ساناز:بله من دختر اون زنم بله بله از خودم و از خونم متنفرم چون با خونشه از خودم متنفرم چون تو شکم اون زنم 9ماه موندم از خودم متنفرم چون شجاع نبودم بگم چون میترسید اون دختر ۳ ساله که دستش بدون رحم اون زن سوخت چون با دختر عموش تنهایی رفتن پارک و از تو منتفرم از تو منتفرم
داد زدم ولم کن ولم کن بیشور خر روانی ولم کن که ولم کرد دیدویدم سمت پله و از پله رفتم پایین رفتم بیرون و یه جایی رفتم هیچکس نبود و گریه کردم و گریه کردم و حرفای که مثل زغال داغ منو سوخت یادم امد
ساواش
خیلی زیاد روی کردم خیلی ناراحت شد فداش شم من نمیخواستم ناراحتش کنم وقتی خوشحال تو امتحانش منو بغل خیلی خوشحال شدم و اخرین حرف منو سوخت وقتی گفت از تو هم متنفرم و فرار کرد که در یهوویی خورد که خانم گلپری بود صبحونه رو اورد و من رفتم دنبال ساناز که از پله امدم پایین و این ج.ن.د.ه پریسا رو دیدم و رفتم بیرون به ناصر گفتم
ساواش:ساناز ندیدی
ناصر:ارع دیدم داشت فرار میکرد اون سمت رفت نمیدونم کجا رفت
که من ناصر ول کردم رفتم و یکم یکم رفتم سمت جای که من وقتی ناراحت میشم اونجا میرم خوب دیدمش
ساناز
واقعا جای فوق العاده بود خفه کنده مثل اتاق که با روانیم نیست نفس راحت کشیدم و ارام شدم که یکی یهویی بهم گفت ساناز که من ترسیدم برگشتم میخواستم بیفتم که اگه افتادم مرده بودم
که یکی منو از کمر گرفتم حس عجیبی بود چشم یکم یکم باز کردم ساواش بود اصلا مثل اون موقع ها ی نیست که منو بزور میگرفت دوست نداشتم ولم کنه و منو کشوندو بهش گفتم
ساناز:سکتم میدی تو یا منو میکشی
ساواش:خدانکنه ببخشید ناراحت کردم و تو چطور فهمیدی اینجا مورد علاقم وقتی ناراحتم میام اونجا
ساناز:نمیدونم و تو خیلی خوش سلقیه میدونستی جای خیلی جذابیه
که منو کشوند سمتش که خندیدم
ساواش:واضح خوش سلقیم تو از سلیقه های منی که منو کشوند سمت که خیلی قلبم تند تند میزد ترسیدم منو رو لبام بوسه که منو روی لپام بوسید گفت
ساواش:ارام باشه نترس
و منو ول کرد خندیدم که منو نبین که دستم گرفت گفت
ساواش:عشقم میرم صبحونه بخوریم
خودم کنترل کردم
ساناز:پرو نشو فهمیدی مرسی من میرم
که اون خندید گفت
ساواش:درخدمتم بانوی من
ودستم بوسید و من از خجالت سرخ شدم<!--/data/user/0/com.samsung.android.app.notes/files/share/clipdata_240926_235920_369.sdoc-->
جدیدترین تاپیک ها:
یه سوال
shmsyfatmh032
|
۷ مرداد ۱۴۰۳