پیرمردی که همسرش مرتب به دیدارش میآید، پسربچهای که تصادف کرده و همچنان با انرژی و شادی از زندگی اش حرف میزند و گریهی خانوادهاش را میبیند اما راوی در نوعی برزخ احساسی به سر میبرد؛ جایی که در عین آگاهی به محیط اطراف، دسترسی به زندگی گذشتهاش و کسانی که دوستشان دارد، به تدریج از دست میرود.