چشمهایش تار میدیدند. فکش بی اختیار روی هم میخورد و صدای ...
دستش را به سمت کمد دراز کرد، کمد را باز کرد، چیز زیادی برای ...
...آفازی. این چیزی بود که دکترها بهم گفتن. البته من بیشتر وقتها ...
آیا از گزارش این داستان اطمینان دارید؟
برای "" باید وارد حساب کاربری خود شوید.