ما به شمع کیک های تولد، امید واهی داریم..
پاییز بود.. ساعت های دوازده.. همون کافه معروف.. ثانیه ها م ...
ویالونت را هربار در دست گرفتم و نُت هایی که تو نواختی را ...
آیا از گزارش این داستان اطمینان دارید؟
برای "" باید وارد حساب کاربری خود شوید.