آریاکی یک جوان معمولی بود که زندگی نرمالش رو با پدر، مادرش و دوستانش سپری میکرد ولی یک چیز این وسط طبیعی نبود، رویاها، و سر انجام همین رویا های مسخره کار دستش داد. اون به جای یک دانشمند تناسخ پیدا کرد و حالا مجبوره که اهداف اون دانشمند رو جلو ببره تا بتونه به خونه برگرده، آیا آریاکی میتونه دوباره به خانه برگرده و پدر مادرش ببینه؟