کفش هایش را به پا کرد، بلند شد و به در خیره شد، نمی¬دانست ...
متولد شدن فوت شدن شدی ما در داستانی کوتاه .... پسری بع دنیا ...
دوباره صبح شروع شد و باید به خیابان میرفت ، گل ها را به دست ...
آیا از گزارش این داستان اطمینان دارید؟
برای "" باید وارد حساب کاربری خود شوید.