رمان : پارت اول 

نویسنده: morteza2objbubk

متن دو رفتم توی کالس همزمان با من ستاره و مریم هم رسیدن این دوتا 
بهترین دوستام بودن از اول دانشگاه تا االن باهم بودیم صندلی هامون هم 
کنار هم بود رفتیم سر جای خودمون نشستیم هنوز استاد نیومده بود ماهم 
نشستیم به مسخره کردن همکالسی هامون کار همیشگی مون شده بود 
دیگه


ستاره;;نرگس میگم یه رل خوب هم پیدا نکردیم برای خودمون 
من‘‘ستاره باز شروع کردی رل میخوای چیکار


مریم..راست میگه نرگس یکی هم پیدا نمیشه مارو بگیره


من‘‘بسه دیگه بفکر این باشین یه سفر سه تایی بریم


تا ستاره اومد حرف بزنه استاد اومد ما هم بلند شدیم سالم صبح بخیر 
گفتیم استاد هم جوابمون داد و برگه امتحانی یکی یکی روی میزمون 
گذاشت اوف خدا کنه قبول بشم همه امتحان هام خوب بودن این یکی رو 
نمیدونم نمره بیارم یا نه اصال هم نخوندم وای خدا چیکار کنم اوف شروع 
کردم به پاسخ دادن سوال ها بلخره تموم شد با بچه ها از کالس زدیم 
بیرون داشتیم میرفتیم سمت پارک چندتا از هم کالسی هامون که پسر 
بودن هم پشت سر ما وارد پارک شدن منو بچه ها رفتیم بستنی گرفیتم 
نشستیم روی نمیکت به حرف زدن و بستنی خوردن


ستاره;;بچه ها میگم بریم شمال سه تایی خوش میگذره


مریم..بنظر من که شمال خوبه ماشین از نرگس خونه از من تو خوارکی


من‘‘خوبه بزارین جواب امتحان ها بیاد بعد بریم 
ستاره;;دو روز دیگه میاد جواب امتحان ها تا پسفردا خودمون اماده کنیم


مریم..باشه خود را بنویسید
دیدگاه کاربران  
0/2000

جدیدترین تاپیک ها:

تقویت مهارت های داستان نویسی جزئیات بیشتر اینجا کلیک کنید.