قتل عام شب : قتل عام شب، پارت اول..

نویسنده: Ayhan_mihrad

نام رمان: قتل‌عام شب
نام رمان به انگلیسی: Night massacre
نام رمان به روسی: Ночная резня
ـ
نویسنده: Ayhan_mihrad
تعداد کلمات: 7743
سخن نویسنده: 
«با حقیقت آزارم بده، اما با دروغ آرامم نکن» 
تقدیم به کسانی که حالم‌ را خوب کردند. 
بارش باران‌ بند آمده بود، اما هنوز نم‌نم بر سطح زمین چکیده می‌شد. 
بوی خاکِ خیس‌خورده به مشام می‌رسید. درخت‌ها رنگ و روی تازه‌ای به خود گرفته بودند. 
خیابان شْسته شده بود و از سیم‌‌خاردار‌ های زنگ‌زدهِ پشت‌بام زندان، آب چکه می‌کرد. 
بر روی تختِ سلول دراز‌ کشیده بود و دستش‌را زیر سرش گذاشته بود. 
خش‌خش آتیلا، روی مخش بود. پس موهایِ سرخ رنگش‌را که حالا کمی بلند‌تر شده بودند، به بالا هدایت کرد و با پایش ضربه نچندان محکمی بر پیشانی آتیلا که روی تخت پایینی نشسته بود کوبید. 
آتیلا دستانش‌را بر روی پیشانی‌اش که حالا قرمز شده بود گذاشت و اعتراض کرد: 
«آتش! اگر سرمو شکسته بودی باید دیمو می‌دادی!» 
آتش پوزخندی زد و گفت: 
«یک عمره دارم خرجتو میدم،‌ دیه‌هم می‌خوای؟‌؟» 
آتیلا از رویِ تخت بلند شد و سمت تختِ سپهر حرکت کرد و لبانش‌را به گوش‌او نزدیک برد.. 
آتش کنجکاو شده بود که آتیلا چه می‌گوید، پس نگاهی به آنها انداخت.. سپهر دراز‌ کشیده بود و مثلِ همیشه کتابش‌را می‌خواند و هم‌زمان به حرفِ آتیلا گوش می‌داد. 
آتیلا بالاخره بلند شد و از سلول خارج شد. آتش چند دقیقه‌ای به مسیرِ رفتنِ او خیره‌ماند و بعد به سپهر چشم دوخت. 
مو و چشم‌هایش مشکی رنگ بودند، چشمانش خمار بودند و پوست نسبتا روشنی داشت. قد بلندی داشت و بیشتر اوغات مشغول کتاب خواندن بود. دو‌سال است که در‌ یک سلول هستند، اما آتش چیز زیادی‌از او نمی‌داند.، 
 سپهر دندان‌هایش‌‌را بر روی یک‌دیگر فشار می‌داد. صورتش‌را از مشت آتش بیرون کشید و دست او را کنار زد و گفت: 
«اگر می‌خوای بازی کنی،شروع کن!» 
آتش که آرامش خاصی در نگاهِ سپهر دیده بود نمی‌توانست نگاهش‌را از آن دو تیله مشکی رنگ بگیرد. 
به خودش آمد و صدایش را صاف کرد و گفت: 
«باشه..باشه. بیا ببینم چکاره‌ای» 
Ayhan_mihrad 
ویرایش شد✓
Plata
دیدگاه کاربران  
0/2000

جدیدترین تاپیک ها:

تقویت مهارت های داستان نویسی جزئیات بیشتر اینجا کلیک کنید.