قتل عام شب : قتل عام شب:پارت چهارم=

نویسنده: Ayhan_mihrad

آتیلا=خب بچه جون من آتیلا هستم. اینم آتشه. اینم سپهره البته تا صد سال سیاه سپهر باهات حرف نمیزنه.. ،سپهر نگاهشو تو کاسه چرخوند... .
آتش=عصر شده بود.. رفته بودم تو حیاط زندان رو نیمکت زیر سایه درخت نشسته بودم که آتیلا و بقیه هم اومدن.. . 
شایان=چه خبرا؟ _آتش=هیچی بابا مگه تو این آشغال دونی خبری میشه؟، _آتیلا انگشت اشارشو دراز کرد..=هی بچه ها این دوتا رو! . یهو توجه آتش به سپهر و یاشا جمع شد که داشتن پچ پچ میکردن. آرمان=نکنه نقشه ای چیزی دارن؟، آتش دوباره زیاده روی کردی؟..، _آتش سرشو کج کرد..=نه بابا فقط یک تهدید کوچیک واسه اون تازه وارده یاشا.. 
_آتیلا=نکنه برا کلت نقشه دارن؟ _شایان=راست میگه ها.. یک کاسه ای زیر نیم کاسشونه.. _آتش=اگر اینطور باشه.. پس آرمان کلت دستت باشه از چشمات بیشتر مراقبشی میدونی که میخام با همین کلتِ برادرم انتقام کسی که کشتتشو بگیرم.. _آرمان=از جونم بیشتر مراقبشم! _آتش=خوبه.. خب اون پسره که دور از چشم پلیسا گوشی آورده بودو کودومتون میشناسید؟ _شایان=من میشناسمش برای یک تلفن ششصد تومن میگیره.. _آتش=عجب خب زندون که حقوقمون نمیده من فقط سیصد تومن دارم.. 
_آرمین=منم سیصد تومن میزارم روش.. _آتش=دمت گرم آرمین بریم بیرون جبران میکنم.. _آرمین=کاری نکردم.. _پرهام=میخای زنگ بزنی میکا؟ _آتش=آره.. _آتیلا=مگه تصادف نکرد؟(اسم کاملش میکائیل هست ولی صداش میکنن میکا) 
_آتش پوزخند زد=سگ جون تر از این حرفاست.. _شایان=امشب میزنیم بیرون؟ _آتش=بستگی به میکا داره شایان تو گوشیو بگیر _شایان=حله. _آتش=شایان که رفت با بچه ها رفتیم سلول..
پایان پارت چهارم..
دیدگاه کاربران  
0/2000

جدیدترین تاپیک ها:

تقویت مهارت های داستان نویسی جزئیات بیشتر اینجا کلیک کنید.