تو این دو ماه سپهر تو کما هست و آتشو با یک دنیا عذاب وجدان، ترس و پشیمونی تنها گذاشته.. آتش تو این دو ماه از کنار سپهر تکون نخورده هر روز و هر شب با گریه باهاش حرف میزنه.. آتیلا هم براش کم نمیزاره.. همه نگران آتش هستن.. همه کل ماجرا رو فهمیدن و حالا میدونن دلیل ناراحتی و بی قراری آتش چیه.. ولی.. هیچ کس نبود اون قلب شکسته آتشو درک کنه.. هیچ کس.. . اگر سپهر رو از دست میداد؟ حتی وقتی بهش فکر هم میکرد گریش اوج میگرفت واقعا سخته تنها خونوادتو رو تخت بیمارستان ببینی..
آتش با مچش اشکاشو کنار زد=اینها همش تقصیر منه لعنتیه.. من این بلا رو سرت آوردم... من باید جای تو رو تخت بیمارستان باشم.. ببخشم.. ببخش.. تو بخشش داری سپهرِ من تو مهربون ترین قلب دنیا رو داری!.... -*سپهر=نمیدونستم کجام همه جا سفید بود یعنی من مرده بودم.؟ نه نه من بعد از این همه سال آتشمو پیدا کردم امکان نداره تنهاش بزارم.. یهو دوتا در جلوم دیدم از یکیش بوی خوبی میومد بوی بهشت.. ولی از اون یکی.. صدای گریه و التماس.. صدای آتش من؟ اره خودش بود.. اون داره برای من گریه میکنه؟ نه نه نمیزارم چشمای قشنگشو برای من خیس کنه.. من آتشمو به صد تا بهشت ترجیح میدم.. زود اون در رو باز کردم که نور شدیدی تو صورتم خورد.. وقتی چشمامو باز کردم دیدیم آتش با چشمای متعجب و خیس از اشک داره نگام میکنه به ثانیه نکشید که محکم بغلم کرد منم بغلش کردم..