قتل عام شب : قتل عام شب:پارت چهاردهم=

نویسنده: Ayhan_mihrad

فصل دوم
سر فصل=شبی که ماه را در چشمانت دیدم. 
پارت اول=
همون فصل دوم قتل عام شب=
از همه اون اتفاقا 3سال میگذره.. آتش 26ساله
سپهر 30ساله... 
سپهر=روی کاناپه نشسته بودم و کتابمو میخوندم آتش هم روی کاناپه دراز کشیده بود و سرشو گذاشته بود رو پام و به خواب رفته بود منم در حالی که کتابمو میخوندم سرشو نوازش میکردم.. 
از وقتی به آتش واقعیتو گفتم 3سال گذشته و باید بگم خیلی به هم وابسته شدیم.. آتیلا و آتوسا هم بعضی وقت ها بهمون سر میزنن.. باید بگم بعد از آتش آتیلا رو به چشم برادر میبینم واقعا خیلی پایه و خوبه.. من و آتش باهم زندگی میکنیم و یک پیرزن مهربون یعنی خانم ماریا هم آشپز و خدمتکارمونه.. من و آتش گاهی وقتا دوتایی به باند سر میزنیم اما آتش کارش تو بانده ولی من به باند کاری ندارم.. درسته از خلاف کنار نکشیدم ولی خب.. کار اصلیم تو بیمارستانه چون تا دکترا خوندم.. خودمو آتش اونقدر کارمون خوب هست که خرج و مخارج زندگی دونفرمونو دراریم.. 
آتش=سپهر؟. سپهر =بیدار شدی؟. آتش=دیروز داشتم میومدم خونه یک پسر 3ساله خورد بهم با همون زبون بچه گونش پرسید شما مامان منید؟. بعد خودش فهمید چه گندی زده زود فرار کرد-یهو خنده سپهر کل خونه رو برداشت-
سپهر=پس مامان هم هستی؟ و دوباره خندید.. 
ادامه پارت اول(14)=
آتش با یک حالت پوکری نگاش کرد. آتش=هر هر نمکدون برو خودتو بمال به خیار، و بلند شد تا بره که سپهر مچشو گرفت و انداختش داخل بغلش.. 
سپهر=حالا چرا قهر میکنی؟ و محکم آتشو بوسید و پرسینگ لب آتشو لمس کرد.. آتش که گونه هاش سرخ شده بود به زور خودشو از بغل برادرش بیرون کشید و گفت =حالا کی قهر کرد؟. سپهر*=اینقدر قیافش با مزه شده بود که به زور خودمو کنترل کردم نزنم زیر خنده گونه های سرخش با اون پرسینگای گوشش واقعا بامزه شده.. آتش دوباره برگشت اینبار گوشیش هم آورد.. آتش=بیا عکسایی که گرفتمو ببین کیف کن.. که تا وارد گالری شد گوشیش زنگ خورد و بدون اینکه نگاه کنه ببینه کیه وصل کرد و گفت=الو هر کس هستی خروس بی محلی! 
کیهان(نامزد آتوسا)=کی خروس بی محله؟. آتش=عهه.. تویی؟.. خب حالا بیخیال!..-چون آتش سرشو رو شونه سپهر گذاشته بود سپهر صداشونو میشنید.. 
کیهان=بچتون قهر کرده در رو روی خودش قفل کرده میگه تا آتش و سپهر نیان نمیام بیرون.. آتش=این عادتشه بعضی وقتا مخش از کار میوفته 2تا بزنی تو سرش آدم میشه.. کیهان=خب اگر کاری ندارین با سپهر بیاید فقط شما دوتا قلق آتیلا رو بلدین.. آتش=باشه! وگوشیو قطع کرد.. سپهر وای از دست آتیلا.. سپهر و آتش لباس پوشیدن و سوار ماشین شدن و رفتن خونه آتوسا و کیهان(آتیلا هم باهاشون زندگی میکنه) 
آتش، سپهر=سلام!. کیهان=علیک.. آتوسا=سلام پسرا!.. آتش رفت پشت در اتاقِ آتیلا و در زد.. آتیلا=کیـــــه؟ آتش=منم منم مادرتون.. خب منم دیوونه! دوباره رگ دیوونه بازی گرفتت؟ بیا این در رو باز کن تا نشکوندمش! 
ادامه پارت اول=
آتیلا آروم در رو باز کرد و پرید بغل آتش.. آتیلا=دادا دلم برات تنگ شده بووود.. 
سپهر=فکر کنم یک نفر دیشب با آتش گیم میزد.. آتیلا=دادا سپهر اذیت نکن اون مال دیشب بود 24سااعــــت گذشته! سپهر=عجب! 
آتیلا=سپهر؟ بی شوخی آتشو چقدر میفروشی؟ 
سپهر=تچ تچ فروشی نیست! آتیلا=بگووو.
سپهر=تو میتونی تنها دلیل زندگیتو بفروشی؟ 
آتش*=با این حرف سپهر یک لحظه تپش قلب گرفتم و یک احساس خوبی تو کل وجودم پیچید.. آتوسا=وای تو چشمام اشک جمع شد! 
آتیلا=دهنمو سرویس کردی با این حرفت سپهر.. بگیر بابا مال خودت نخواستیم..(و همشون خندیدن) 
آتیلا لب پایینیشو به جلو هدایت کرد..=من هنوز دلیل زندگیمو پیدا نکردم! 
آتش گوشیشو برداشت..=بیا خودم برات پیدا کردم..آتیلا با چشمای ستاره ای= کو؟ آتش گوشیو جوری گرفت تا همه ببینن.. عکس خر بود.. . 
یهو همه زدن زیر خنده و اون موقع قیافه آتیلا=?
آتش=حالا دلیل زندگیتو دیدی؟ آتیلا=مرض. آتش=باشه حالا شوخی سرت بشه. وموهای آتیلا رو بهم ریخته کرد.. ناهار خوردن و آتش و سپهر از بقیه خداحافظی کردن و رفتن خونه.. . 
پایان پارت اول فصل دو.. .
دیدگاه کاربران  
0/2000

جدیدترین تاپیک ها:

تقویت مهارت های داستان نویسی جزئیات بیشتر اینجا کلیک کنید.