قتل عام شب : قتل عام شب:پارت هفدهم=
1
2
0
18
_آتش*=سپهر میخواست بریم رستوران منم کرمم گرفت به زور بردمش کله پزی..
دوتا ظرف گرفتیم و نشستیم پشت میز من سه صوتی همشو سر کشیدم سپهر هم داشت متعجب نگام میکرد..=خب بخور! _سپهر=والا من غلط کنم اینطوری سر بکشم.. مال منم تو بخور سیر بشی، من دوست ندارم رفتیم خونه نودل درست میکنم... *یهو چشمم به آتش افتاد دیدم کاسته منم سر کشید..
_سپهر=میخای بگم یک گله گوسفند برات بار بزارن؟ تا وقتی اونو رو خوردی کله مشتری ها رو هم میل کنید؟ _آتش سکسه کرد=تا حالا کله آدم نخوردم ولی فکر نکنم بد باشه.. _سپهر از پشت میز بلند شد و دست آتشو کشید و از کله پزی بیرون کشید=بپر بالا بریم خونه.. _آتش=باشه.. _و رفتن خونه.. . .. .
وقتی رفتن تو اتاقشون آتش لباسشو در آورد و به کمر رو تخت دراز کشید..، _سپهر=بد نگذره!
_آتش نیشخند زد و خمیازه ای کشید=شرط بستیم!
_سپهر دستاشو بالا برد=باشه باشه.. _سپهر رو تخت نشست و مشغول ماساژ دادن کمر آتش شد.. آتش هم کیف میکرد.._آتش =سپهر؟ سرتو بیار جلو..،
_سپهر صورتشو به سر آتش نزدیک کرد.._آتش آروم بوسیدش.._آتش=خیلی خوبی..،خوشحالم که دارمت..سپهر..دوسِت دارم ..این هم شرط تو..که گفتی کسیو که از ته قلبم دوست دارمو ببوسم..._سپهر=من بیشتر دوسِت دارم... سپهر*=همونطور که کمرشو ماساژ میدادم دیدم نفساش منظم شد و فهمیدم خوابش برده منم آروم لباس راحتی تنش کردم و خودمم کنارش دراز کشیدم و با نوازش موهاش خوابم برد.. .
_صبح=
،آتش=بیدار شدم و دیدم تو آغوش گرم سپهری که غرق در خوابه، هستم منم به سمتش قلت خوردم و آروم بغلش کردم که پلکاشو باز کرد.. .
پایان پارت هفدهم..