طنین شهر مردگان : طنین شهر مردگان:پارت اول=

نویسنده: Ayhan_mihrad

در تخت خوابش دراز کشیده بود.. و به بچه های خوابگاه که اطرافش روی تخت هایشان به خواب رفته بودن مینگریست.. اینجا خوابگاه یتیم خانهِ شارلوت در شهر لاس وگاس بود.. سرش را روی بالش فشار داد و پتویش را تا قفسه سینه بالا برد.. زمستان سردی بود.. از وقتی شش سال داشت در این یتیم خانه بود.. خاله ناتنی اش او را به یتیم خانه فرستاد زیرا وضع مالی خوبی نداشت و به او اهمیت چندانی نمیداد.. پدرش در زندان بود و مادرش هم در اثر زایمانِ او جان سپرده بود.. تنها مادربزرگش او را بزرگ کرد و دوستش داشت.. که به علت بیماری کشته شد.. و در حال حاضر تنها خانواده اش خاله بود..
حالا در سن شانزده سال بود.. میشود گفت ماندگار ترین کودک در این یتیم خانه.. او ده سال در این یتیم خانه بود.. خانواده های بیشماری او را به سرپرستی گرفته بودند.. اما به دلیل پرخاشگری پس فرستادند.. شاید او را به چشم یک ربات بدون احساس و قلب میدیدند.. کسی چمیداند.. به هر حال او دختری تنها بود.. و در طول این چند سال با تنهایی خو گرفته بود و دوستانی خوبی شده بودند.. دختری بدون نقطه ضعف بود.. به چیزی.. یا کسی وابسته نبود.. تنها آرزویش دیدار دوباره پدرش بود.. پدرش دزد و جیب بر ماهری بود.. و او هم در جیب بری دست کمی از پدرش نداشت.. انگشتان باریک و کشیده ای داشت.. موهای موج دارش تا شانه هایش می آمدند.. قهوه ای سوخته.. رنگ مو و چشم هایش بود.. صورتی زیبا و ظریف داشت و قدی مناسب.. نه کوتاه نه بلند، نه چاق نه لاغر.. 
خوابش نمیبرد.. پتو را روی کولش انداخت و از تخت بیرون آمد.. پتو را روی سطح زمین میکشید و سمت پنجره برد.. تنها چیزی که از شیشه پنجره دیده میشد سفیدی برف ها بود.. 
صورتش را به پنجره نزدیک کرد و نفسش را از دهان خارج کرد.. بعد با انگشت شستش نامش را روی پنجره نوشت.. ـ مارال ـ

.... 
امیدوارم از پارت اول این رمان لذت ببرید و نظراتتون ارسال کنید..با تشکر..
دیدگاه کاربران  
0/2000

جدیدترین تاپیک ها:

تقویت مهارت های داستان نویسی جزئیات بیشتر اینجا کلیک کنید.