طنین شهر مردگان : طنین شهر مردگان:پارت دوم= 

نویسنده: Ayhan_mihrad

سکوت همه جا را در بر گرفته بود.. مارال با صدای باران آرامش میگرفت.. موهایش را از صورتش کنار زد و نفس عمیقی کشید.. سرد بود.. لباس خوابش آن چنان مناسب نبود.. سمت تخت برگشت و دراز کشید.. خودش را میان پتو جا کرد و پلک هایش را بست.. با حس چیزی میان پاهایش زود پتو را بالا زد و متوجه ویلیام شد.. پسر خوش قیافه ای بود که همه دختر ها از او خوششان می آمد.. اما فقط مارال را دوست داشت..
لبخند پهنی بر لبانش بود.. موهایش فرفری و شلخته بود.. چشمانش درشت و سبز بود و اندام خوبی داشت.. یک سال از مارال بزرگ تر بود.. دستانش را روی پهلوی مارال گذاشت و خودش را بالا کشید.. بعد در بغل مارال دراز کشید و سرش را روی قفسه سینه او گذاشت..=ماما؟.. بغلم کن.. _عادت داشت او را ماما صدا کند.. _مارال در طول این چند سال به حرکات ویلیام عادت کرده بود. دستش را روی موهای فرفری او کشید..=فرفری؟.. بقیه فکر بد میکنن در موردمون اینقدر نچسب به من.. _ویلیام شبیه گربه ها سرش را به دست مارال مالید..=بقیه بیجا میکنن فکر بد کنن.. ماما بغلم کن.. _مارال که چاره ای نداشت دستانش را اطراف بدن ویلیام گذاشت و به خودش فشرد..=خیلی نرمی فرفری..
ویلیام که برای اولین بار توسط مارال ازش تعریف شده بود حسابی ذوق کرد و محکم مارال را بغل کرد..=نرمی از شماست خانم مارال..
.... 
دیدگاه کاربران  
0/2000

جدیدترین تاپیک ها:

تقویت مهارت های داستان نویسی جزئیات بیشتر اینجا کلیک کنید.