Player killer : بازی به واقعیت می پیوندد

نویسنده: mostafa323as

( نویسنده: بچه ها چپتر یک یکم ضعیفه ولی چپتر دو خیلی کیفیتش بهتر شده)

پسر جوانی با موهای مشکی شلخته و چشمانی سرخ رنگ ، با ترسی که کاملا در چهره اش آشکار بود ، در کوچه های تاریک و خلوت یک گوشه از شهر در حال دویدن بود 


لعنتی.. 


لعنی.. 


لعنتی.. 


چرا باید اینطوری میشد ، اگه میدونستم این اتفاق می افته هیچ وقت اون کار ها رو نمیکردم 


چرا... 


چرا باید اون بازی واقعیت مجازی لعنتی ، تبدیل به دنیای واقعی میشد 


.....چند ساعت قبل...... 


مردم شهر در ساعت 8 شب مثله همیشه در حال گشت و گذار توی شهر بودند 


بعضی ها در حال خرید و بعضی های دیگر در حال صحبت با هم 


و البته که روی همه ساختمان ها تبلیغ بازیه واقعیت مجازی ای که پنج ساله پیش ساخته شد وجود دارد 


در این بازی هدف نهایی شکشت دادن خدای شیطانی است ، و بخاطر اینکه اولین بازی واقعیت مجازی است طرفداران بسیار زیادی دارد و اکثرست جمعیت جهان این بازی رو بازی میکنند 


همه مشفول کار های روزمره شان بودند که ناگهان... 


آسمان تیره تر شد و یک نور طلایی رنگ بزرگ از میان آسمان سیاه شب به زمین تابید ، به دنبال اون نور های بیشتری نیز از جاهای مختلف آسمان به زمین تابیده شدند 


مردم وحشت کرده بودند ، هر کس به سمتی میدوید و سعی میکرد جایی پناه بگیرند ، زیرا بعضی ها فکر میکردند که جنگ شده است 


چند ثانیه بد نور ها خاموش شدند و موجودات بالدار بزرگی به جای اونها طاهر شدند 


" فرشته ها..." 


درسته ، چیزی که همه مردم با دیدن اونها به ذهنشون رسید همین بود ، فرشته... 


اکثریت از فرار دست کشیده بودند ، و به این موجودات زیبا نگاه میکردند 


که ناگهان صدایی در سر همه پیچید 


" تبریک می گویم ، شما توسط دئوث خدای سازنده سیستم انتخاب شده اید ، دنیای شما از حالا عضوی از دنیا های FX حساب می شود" 


صدای فرشته ها بود 


" ای بازیکن های عزیز ، بازی واقعیت مجازی ( افسانه ها ) که چند سال پیش دئوث خدای خالق سیستم برای شما فرستاد اکنون به دنیای واقعی تبدیل میشود و دنیای شما با دنیای بازی ترکیب خواهد شد ، بقیه ی اطلاعات در آینده به شما گفته خواهد شد" 


صدا مکثی کرد و بعد گفت 


" صفحه وضعیت شما ایجاد شد و فقط خودتان قادر به مشاهده آن خواهید بود مگر اینکه بخواهید آن را در اختیار دیگران قرار دهید ، و در آخر موفق باشید" 


و بعد همه فرشته هایی که در آسمان شب بودند ناپدید شدند 


مردم حالا بیشتر وحشت کرده بودند ولی بعضی ها هم هیجان زده بودند و در میان اون جمعیت پسری با موهای مشکی بود که با ترس داشت به صفحه وضعیتش نگاه می کرد 


__________________________ 

نام : کوین 

سطح: 1 

لقب : بازیکن قاتل 

مهارت ها: [ به دلیل سطح پایین شما قابل مشاهده نیست]

__________________________ 


کوین با ترس به صفحه وضعیتش نگاه میکرد 


چرا اون لقب لعنتی هنوز اینجاست؟ 


در حال فکر کردن به این موضوع بود که ماگها نیک پیام سیستم ظاهر شد 


[ هشدار ، شما به دلیل کشتن بازیکن ها و NPC های زیاد به عنوان بازیکن سیاه و دشمن همه بازیکن ها انتخاب شده اید] 


[ به عنوان مجازات تا سه ساعت دیگر چهره شما برای همه بازیکن های دنیا فاش می شود و جایزه بزرگی برای کشتن شما قرار می گیرد] 


لعنتیییییی ، این چه کوفتیه حالا باید چیکار کنم 



فهمیدم ، اولین کار اینه...آره باید همین کارو بکنم. 


.........زمان حال............ 


لعنت بهش چطور من رو پیدا کردن ، باید فرار کنم 


با سرعت بیشتری میدوم ، در مدت زمان گذشته سعی کردم تا اونجا که میتونم از جمعیت مردم دور باشم تا وقتی که سیستم هویت من رو فاش کرد 


مردم کمتری در اطراف من باشند ‌، تونستم خودم رو به کناره های شهر برسونم و خوشبختانه ، اینجا چند تا از ضعیف ترین موجودات بازی یعنی اسلایم ها رو دیدم 


و تونستم بکشمشون ، البته چند تا گوبلین هم کشتم 


این بازی لعنتی یه فرقی با بقیه بازی ها داره ، و اون اینه که از ابتدا نمیتونی که  امتیازات آمارت رو اونطور که می خوای تقسیم کنی 


اول باید به سطح 20 برسی و بعد توانایی افزایش آمار انتخابی رو داری 


وقتی که فکرم مشغول این چیز ها بود ،  یک نفر جلوم رو گرفت 


" بازیکن سیاهه لعنتی ، تقاص همه کسایی که کشتی رو پس میدی" 


مردی که رو به روم بود با چاقویی که در دست داشت به سمتم حمله کرد 


" لعنت بهت.."

سعی کردم از ضربه چاقوی اون طفره برم ، اما نتونستم و چاقو شانه چپم را سوراخ کرد 


با عصبانیت به صورت مرد نگاه کردم و گفتم 


" عوضی" 


و سر مرد رو گرفتم و به گوشه دیواره کوچه خاوت کوبیدم 


" واقعا بخاطر این کار متاسفم ولی باید فرار کنم" 


وقتی که از مردی که همین الان کشتم ، عذر خواهی کردم دوباره شروع به فرار کردم 


نمیدونم چرا اما از کشتن اون مرد احساس گناهی نکردم ، تا قبل از امروز من فقط بازیکن های توی بازی رو کشته بودم ولی امین حالا سه تا آدم واقعی رو کشتم 


ولی... 


خب اونها هم می خواستند من رو بکشند پس کشتن اونها هیچ اشکالی نداره 


یا شابد این توجیهی بود که می خواستم برای اعمال خودم داشته باشم 

ولی به هر حال برای اینکه بتونم از اینجا برم باید بازیکنی که توی بازی می شناختم رو پیدا کنم 

اره باید " طلای مقدس" رو پیدا کنم
دیدگاه کاربران  
0/2000

جدیدترین تاپیک ها:

تقویت مهارت های داستان نویسی جزئیات بیشتر اینجا کلیک کنید.